آگاتا که از بچگی داستان تعریف کردن را دوست داشت، با خانواده کوچکش در یک شهر تفریحی انگلستان زندگی میکرد. دختر کوچولوی با استعداد دوستانش را دور هم جمع میکرد و ساعتها برایشان قصههای عجیب و غریب تعریف میکرد. همین ذوق و علاقهاش باعث شد مادر بافرهنگ و کمالاتش به توانایی دخترش توجه کند، او را به مدرسه نفرستد و خودش شخصا ً در خانه آموزشش بدهد. کدام بچه ای است که از مدرسه نرفتن بدش بیاید؟ خصوصا ً وقتی قرار است معلم، مادر مهربانش باشد. مادرش همیشه او را در راه داستان خواندن و نوشتن راهنمایی و تشویق میکرد. حتی یک بار وقتی آگاتای کوچک آنفلوآنزای سختی گرفته و مجبور بود چند روز در رختخواب بماند، مادرش به اش گفت: «بهتر است داستان بنویسی و به هیچ وجه فکر نکنی که نمیتوانی. من مطمئنم تو از عهده اش برمیآیی!» این همه اعتماد به نفس به علاوه استعداد ذاتی نوشتن، از او یک «ملکه جنایت» ساخت، لقبی که هموطنانش در انگلستان به او داده اند.
قتلی اتفاق میافتد
اصلا آگاتا کریستی انگ انگلیسیها بود. برای همین و با وجود پدر امریکاییاش هیچ وقت تابعیت امریکایی نگرفت. او یک انگلیسی تمام عیار بود و تا آخر عمرش برای انگلیسیها داستانهای پلیسی خواندنی نوشت. 66 داستان نام او را در رکوردهای گینس به عنوان پرفروشترین نویسنده کتاب برای همیشه ثبت کرده است. او بعد از شکسپیر، دومین نویسنده پرفروش در ژانرهای مختلف هم هست. نمایشنامه ای هم که نوشت – تله موش – رکورد بیشترین اجرا در کل نمایشنامههای دنیا را به دست آورد و میگویند یک میلیارد از کتابهایش به زبان انگلیسی و یک میلیارد به 103 زبان مختلف ترجمه و چاپ شده اند. همین فرانسویهای پرافاده که همیشه با انگلیسیها کل کل «چه کسی با فرهنگتر است؟» دارند، تا به حال 40 میلیون نسخه از کتابهای آگاتا کریستی را خریده اند. هر چند خیلیها معتقدند او در بیشتر داستانهایش کار فوقالعاده ای نکرده و همان شیوه نویسندههای قبلی داستانهای پلیسی – معمایی را ادامه داده؛ داستانهایی که در عهد انگلیس ویکتوریایی میگذرند؛ با آن دیسیپلین طبقه مرفه و بورژوا!
الگوی داستانها همان الگوی قدیمی بود؛ قتلی اتفاق میافتد و انگار که در یک اتاق کاملا ً تاریک صورت گرفته باشد. قاتل دود شده و رفته هوا، کسی هم از انگیزههای قتل خبر ندارد. آن وقت است که سر و کله یک کارآگاه باهوش و آب زیرکاه پیدا میشود که دانه به دانه سرنخها را کشف میکند و خواننده را دنبال خودش میکشاند. بعد از کلی کش و قوس و در پایان، کارآگاه باهوش ذاتیاش از راز قتل و قاتل پرده برداری میکند. خواننده هم که رو دست خورده، آه از نهادش بلند میشود و فکر میکند حدس زدن پایان ماجرا کار سختی هم نبود، اگر او هم حواسش را جمع میکرد و در طول داستان نخها را میگرفت!
سلولهایی به رنگ خاکستر
اما این همه خواننده پرو پا قرص برای شنیدن داستانهای تکراری دور و بر خانم کریستی جمع نشده بودند. او نکات ظریفی را چاشنی داستانهایش کرده بود. آگاتا داستانهای قتل و جنایت را با هوش و ذکاوت سرشارش بین مردم عادی آورده بود. قتل ساده اتفاق میافتاد و در پایان ماجرا مردم احساس نمیکردند این ماجرا ممکن نیست برایشان اتفاق بیفتد. آگاتا کریستی تمام علت و معلولهای داستانهایش را از زندگی عادی مردم زمان خودش میگرفت. برای انگیزههای قتل دلایلی میآورد که باورش برای مردم راحت بود و هر روز با آن سر و کار داشتند. کریستی در داستانهایش به مخاطب و کارآگاه به یک اندازه اطلاعات میداد و از گروههای تروریستی عجیب و غریب یا سمهای مهلک استفاده نمیکرد. او خواننده را مجبور میکرد از یک جایی به بعد در داستان مدام حدس بزند و در حدس و گمانهایش غرق شود. داستان را تا جایی پیش میبرد که دیگر خواننده از حل معماها ناامید میشد. آن وقت کارآگاه پوآرو با این سلولهای خاکستری معروفش یا یکی دیگر از شخصیتهای جذاب داستانهایش، آخر داستان را طوری تمام میکردند که انگار حل معماها فقط کار خودشان بوده و بس.
من فکر نمیکنم
آگاتا کریستی خوانندهها را با داستانهای پر رمز و رازش آچمز میکرد. تخیل فوقالعاده و ذهن منسجمش او را برای نوشتن داستانهایی با ساختارهای منظم و محکم توانا میکرد. وقتی هم که یک پلیسینویس تمام عیار و معروف شد، دیگر هیچ نویسنده ای نبود که بتواند روی دست داستانهایش بلند شود. او اولین داستانش را وقتی با مادرش در قاهره بود نوشت؛ یک داستان پرشخصیت که بعد از مدتی بیخیالش شد و برای همیشه آن را در کشوی میزش گذاشت. جنگ جهانی داشت تمام میشد که با یکی از اعضای ارتش سلطنتی به اسم آرچپبالد کریستی ازدواج کرد؛ ازدواجی که به جز یک دختر برای آگاتا ثمرهای نداشت و منجر به طلاق شد. آگاتا نوشتن اولین رمان چاپ شده اش را وقتی شروع کرد که در بیمارستانهای نظامی صلیب سرخ پرستار زخمیهای جنگ جهانی اول بود؛ وقتی خواهرش طبع ماجراجو و سرکش آگاتا را نادیده گرفت و به او گفت داستان پلیسیای نیست که او بخواند و از همان اول نتواند پایانش را حدس بزند. سال 1921 که اولین رمانش با نام «رسوایی پر رمز و راز استایلز» چاپ شد، ناشران انگلیسی حسابی هیجانزده شدند و خانم نویسنده با یکی از بزرگترین ناشران انگلستان قرارداد بست. آگاتا کریستی در همان روزهای اول کارش بود که پدیده پوآرو را به خوانندههایش معرفی کرد و با محوریت شخصیت او حدود 50 داستان نوشت.
او بعد از طلاق با دخترش راهی سفرهای دور و درازی شد. در همان سفرها بود که با یک باستانشناس آشنا شد و با او ازدواج کرد. از آن به بعد آن باستانشناس هم سفر او در ماجراجوییهای بیپایانش شد؛ ماجراهایی که او تا دم سکته مغزی و مرگش از آنها داستان ساخت. کریستی درباره پرکاری عجیبش که آدم را به شک میانداخت، میگفت: «یکی از مشکلات ما نویسندهها این است که گاهی شوق و ذوقمان برای نوشتن کتابی فروکش میکند. در این جور مواقع آدم مجبور است کتاب را کنار بگذارد و به کاری دیگر مشغول شود … و چون من خوشم نمیآمد بنشینم و توی فکر بروم، فکر کردم که اگر همزمان دو کتاب را در دست بگیرم و به تناوب از یکی به دیگری بپردازم، همیشه سرحال و مشغول به کار خواهم بود».
بانوی فضول، فضولیهای خانم مارپل
سر و کله خانم مارپل کنجکاو و دوست داشتنی سال 1926 در یک داستان کوتاه در مجله معروف The Sketch پیدا شد. بعد از آن بود که شخصیت محوری یک داستان بلند به اسم «جنایت در خانه کشیش» شد که سال 1930 به بازار آمد. دوشیزه مارپل 70 ساله در 12 رمان و 20 داستان کوتاه آگاتا کریستی حضور دارد. بعد از این که تلویزیون بی بی سی 12 فیلم تلویزیونی بر اساس داستانهای خانم مارپل را نشان داد، خانم مارپل شد یک صفت؛ وقتی خانم میخواست سر از یک ماجرا دربیاورد به او میگفتند: «خانم مارپل بازی درنیاور!» کنجکاوی، بارزترین خصوصیت پیرزن روستایی داستانهای کریستی بود. او پیرزنی سنتی، با دیسیپلین و شیک و پیک است. آگاتا کریستی خانم جوآن نیکسون (بازیگر نقش خانم مارپل در سریال) را در یک تئاتر دید، بعد از تئاتر به خانه رفت و برای جوآن نامه ای نوشت، او در نامه به جوآن نوشت که دوست دارد او نقش مارپل داستانهایش را بازی کند. آرزویی که تحقق پیدا کرد اما 8 سال بعد از مرگ خانوم نویسنده!
آگاتا کریستی شخصیت خانم مارپل را خیلی دوست داشت، طوری که میگویند محبوبترین شخصیت داستانی برای او بوده. بانوی داستانهای پلیسی – معمایی در زندگی نامه اش نوشته: «هیچ نوع نامهربانی در خانم مارپل نیست. او فقط نمیتواند به آدمها اعتماد کند. هر چند انتظار بدترین چیزها را دارد اما بیشتر آدمها را با وجود کارهایی که انجام دادهاند، با مهربانی میپذیرد.» او پیرزن بیآزاری است که هم ساده هم زیرک. سر از پیچیدهترین ماجراهای پلیسی درمیآورد و آنها را به شکل مسالمتآمیز و زیرکانه حل و فصل میکند. به جز سریالی که تلویزیون ما نشان داده، از داستانهای خانوم مارپل بارها و بارها اقتباس تلویزیونی و سینمایی و حتی انیمیشنی شده است.
کارآگاه تپل ومغضوب؛ سبیلهای برگشته جناب پوآرو
هرکول پوآرو را دیگر همه میشناسند. او یکی از مشهورترین شخصیتهای تاریخ ادبیات است که در 30 داستان بلند و بیشتر از 50 داستان کوتاه نقش اصلی بوده. او یک بلژیکیالاصل است که قبلا ً در بلژیک پلیس بوده اما به دلایلی تغییر عقیده میدهد و کارآگاه خصوصی میشود. جنگ جهانی دوم که شروع میشود و بلژیک اشغال میشود، به انگستان میرود. در انگلستان هم حسابی اسم در میکند و معروف میشود، او اتفاقی یک دستیار خوب پیدا میکند به اسم هستینگز. پوآرو و هستینگز کلی معماهای پیچیده پلیسی را با هم حل میکنند. پوآروی مغرور و خوش تیپ از آن کارآگاهها نبود که با ته مانده سیگار و پیدا کردن آلت قتل مجرم را پیدا کنند. او همه چیز را بررسی میکرد و بعد روی صندلی مینشست. آن وقت سلولهای خاکستریاش را به کار میانداخت و صحنه جرم را برای خودش بازسازی میکرد. آگاتا کریستی خالق پوآرو میگوید: «خواسته کارآگاهاش حتما ً بلژیکی، تمیز و وسواسی باشد. هر چند بعدها زیرآب پوآرو را زد و گفت، دربارهاش اشتباه میکرده. او گفت باید بعد از چند داستان این پیرمرد را بیخیال میشده و سراغ یک آدم جوان تر میرفته!» واقعیت این است که آگاتا کریستی از خوانندهها و علاقهمندان پوآرو ترسید و این کار را نکرد. اما بعد پوآروی بیچاره را کشت و خانم مارپل را آفرید تا این طوری دق دلش را خالی کند.
منبع بخش ادبیات تیبان هفته نامه همشهری جوان/ شماره231
گرگوري پير سالها منطقه را از شر موجودات پليد نجات داده و حالا در زمان پيري بايد جانشيني انتخاب كند. اما چه كسي؟ از بيست و نه شاگردش، بعضي شايستگي نداشتند و بعضي ديگر جان سالم به در نبردند. حالا نوبت توماس وارد آخرين شاگرد و امير گرگوري است. آيا توماس تفاوت جادوگرها را متوجه ميشود؟ آيا به خطر دختراني كه كفشهاي نوكتيز دارند توجه ميكند؟
آثار ژوزف ديليني نويسندهي انگليسي و استاد كالج بلكپول در بيش از 24 كشور جهان، به فروش رفته است. مجموعهي «آخرين شاگرد» هفت هفته در فهرست پرفروشترينهاي انگليس بوده و بيش از يك ميليون نسخته از آن به فروش رفته است.
طلسم بين-آخرين شاگرد 2
كار ناتمام در شهر پريستون
در تالارها و سردابههاي زيرزمين، موجودي كمين كرده كه محافظ هرگز نتوانسته آن را نابود كند، موجودي به نام بين، اما بين تنها دشمن مردم منطقه نيست. كوييزيتر هم از راه ميرسد و با هر كس و هرچيز كه جلوي قدرت تاريكي و كارهاي شيطانياش را بگيرد، مبارزه ميكند. توماس وارد و محافظ بايد براي جنگ پيشرويشان آماده شوند.
سرما و تاريكي از راه ميرسند. محافظ و شاگردش، حالا بايد در مقابل بوگارتها، جادوگران و اشباحي كه در منطقه پرسه ميزنند، حواسشان را بيشتر جمع كنند. وقتي ميهمان ناخوانده سر ميرسد، محافظ تصميم ميگيرد به خانهي زمستانياشب برود؛ مكاني سرد و دلگير و پر از رمز و راز. اما ميهمان ناخوانده كيست؟ و آيا توماس براي رويارويي با ماجراهاي بعدي آماده است؟
حتما همه ی شما مجموعه ی جودی دمدمی را میشناسید . که در ان شیطنت های جودی و برادرش استینک خواننده را بسیاااار مجذوب میکند. من تابه حال فکر میکردم این مجموعه به پایان رسیده و دیگر چاپ نمیشود اما به تازگی متوجه شدم که محبوبه نجف خانی مترجم این کتاب در حال ترجمه ی جلد نهم این مجموعه است.و به زودی توسط انتشارات افق منتشر میشود.. و اسم ان هم تعطیلات پرماجرا است و بر اساس همین کتاب فیلمی هم به همین نام ساخته شده است
ماجرای تابستانی که جودی با «بوگندو» در خانه میماند
محبوبه نجفخانی، مترجم کتاب کودک و نوجوان، از آمادهسازی نهمین جلد از مجموعه پرطرفدار «جودی دم دمی»، با عنوان «تابستان پرماجرا خبر داد. در داستان این کتاب جودی به همراه برادرش «استینک»(بو گندو)، در خانه میماند. او در ابتدا ناراحت میشود، ولی تابستان پرماجرایی را پشت سر میگذارد.
محبوبه نجفخانی در گفت و گو با ایبنا نوجوان، دربارهی جدیدترین اثرش که به تازگی ترجمه آن را به پایان رسانده، گفت: «تابستان پرماجرا» عنوان، نهمین جلد از مجموعه «جودی دم دمی» است که به تازگی ترجمه آن را به پایان رساندم. این مجموعه بسیار پرطرفدار است و جلد نخست این مجموعه تاکنون به چاپ دوازدهم خود رسیده است.
نجفخانی دربارهی این کتاب افزود: در این جلد از مجموعه «جودی دم دمی»، تعطیلات آغاز شده، اما جودی باید در خانه بماند. تمامی دوستان او به مسافرت رفتهاند اما پدر و مادر جودی باید برای نگهداری از پدر بزرگ او به شهر دیگری بروند و جودی باید به همراه برادرش «استینک»(بو گندو)، در خانه بماند برای همین جودی بسیار ناراحت است. برای اینکه جودی و برادرش تنها نمانند، عمهی جودی برای نگهداری از آنها میآید. عمهی جودی بسیار باحال است! و کارهای جالبی انجام میدهد. طی ماجراهایی که اتفاق میافتد و کارهای با مزهای که عمه جودی انجام میدهد، برخلاف انتظار، جودی تابستان بسیار پرماجرایی را پشت سر میگذارند.
وی افزود: این دهمین جلد از این مجموعه به زبان انگلیسی است اما در زبان فارسی جلد نهم است. دلیل این اتفاق این است که جلد ششم آن را به فارسی ترجمه نکردم. برای این که فضاهای کتاب بسیار آمریکایی بود و بچههای ایرانی با این اثر ارتباط برقرار نمیکردند.
مترجم مجموعهی «مدرسهی پرماجرا» اظهار کرد: «جودی و استینک» عنوان مجموعهی دیگری از این نویسنده است که تاکنون دو جلد از آن را به فارسی ترجمه کردهام.
نجفخانی درباره نویسنده این اثر گفت: «مگان مک دونالد» نویسنده آمریکایی است که با این مجموعه بسیار معروف شده. از اثر او تاکنون فیلمی نیز ساخته شده است.
محبوبه نجفخانی فارغالتحصیل رشته مترجمی زبان انگلیسی از مدرسه عالی ترجمه (دانشگاه علامه طباطبایی فعلی) است. وی فعالیت خود را از سال 1373 با گذراندن دوره آشنایی با ادبیات کودک در شورای کتاب کودک آغاز کرده است.
او در طول این سالها، بیش از 80 کتاب برای کودکان و نوجوانان ترجمه کرده، مدت پنج سال بررس کتابهای ترجمه شده برای کودکان و نوجوانان در شورای کتاب کودک، و مدت 10 سال هم معلم کتابخوانی و مسوول تجهیز کتابخانه در یکی از مدارس دخترانه منطقه یک تهران بوده است.
از آثار این نویسنده میتوان به «جودی کارآگاه میشود»، «تعطيلات خوش کريسمس» و «در جستوجوی گنج» اشاره کرد.
فقط يك نفر اين راز را ميداند...
وودرو، پسري كه مادرش ناپديد شده، براي ادامهي زندگي، پيش پدربزرگ و مادربزرگش در ايالت ويرجينيا ميرود. دختر خالهاش جيپسي هم كه زيباترين دختر شهر است پدرش را از دست داده. دردهاي مشترك و پنهان، صميميت ميان دو نوجوان را بيشتر ميكند؛ اما مشكلات و رازهاي ناگفته هنوز باقياند.
كتاب پسرخاله وودرو در سال 1997 برندهي مدال افتخار نيوبري شد.
روت وايت نويسندهي آمريكايي در سال 1942 در خانوادهاي از طبقهي كارگر متولد شد. پدرش در درگيري كارگران معدن كشته شد. اين رمان بازتابي از تجربههاي اوست.
میزبان (به انگلیسی: The Host) یک رمان رمانتیک، علمی تخیلی که توسط استفانی میر نوشته شده است. داستان رمان دربارهٔ نژادی از بیگانگان به نام سولز است که بدلیل اینکه معتقد هستند انسانها بسیار ظالم هستند، زمین و ساکنین آن را تسخیر کردهاند. کتاب وضعیت یک سولز را توصیف میکند، هنگامی که ذهن انسان میزبان همکاری با او بر سر تصاحب شدن را نمیپذیرد. میزبان در ۶ مه ۲۰۰۸ منتشر گردید و تیراژ نسخه اولیه آن ۷۵۰٬۰۰۰ جلد بود. نسخه بین اللملی رمان میزبان با زبان انگلیسی در ۲ آوریل، ۲۰۰۸ در انگلستان، ایرلند، اندونزی، فیلیپین، استرالیا و هنگ کنگ توسط بخش انتشارات انگلستان منتشر شد.[۱] این رمان به زبانهای کاتالان، چینی، ژاپنی، چکی، هلندی، سوئدی، آلمانی، پرتغالی، ایتالیایی، مجاری، رومانیایی، صربی، عبری و دانمارکی ترجمه شده است.[۲]
[]خلاصه داستان
دنیا توسط گونهای از موجودات بیگانه مورد حمله قرار گرفته است که ذهن میزبان مورد نظر را تسخیر کرده، درحالیکه جسم و بدن او را دست نخورده رها میکنند و بیشتر انسانهای روی زمین تسلیم آنها شدهاند. ملانی(مل) استرایدر یک دختر ۲۱ ساله و یکی از تنها بازماندگان حمله سولزها است و واندرر یک سول است که قبلا در هشت سیاره دیگر مهمان بوده و مل نهمین میزبان او شده است.[۳]
فیلم میزبان به کارگردانی اندرو نیکول و بازی سیرشا رونان در نقش ملانی، دستمایه اقتباس سینمایی قرار گرفته و قرار است در ۲۹ مارس ۲۰۱۳ اکران عمومی شود.[۴] شروع ساخت فیلم از سال ۲۰۰۹، توسط تولید کنندگانی همچون نیک وسلر، استیو و پائولا شووارتز با استفاده از داراییهای مستقل خود برای بدست آوردن حقوق ساخت فیلم میزبان آغاز شد.
به گقته رولینگ، ایده اولیه شخصیت هری پاتر در سال ۱۹۹۰ هنگامی به ذهنش رسید که به دلیل نقص فنی، چهار ساعت در انتظار حرکت قطار منچستر-لندن در کوپهای نشسته بود. وی در این باره گفتهاست: «در قطار نشسته بودم و از پنجره به چند گاو نگاه میکردم (صحنهای که چندان الهامبخش نبود!) که ناگهان بیمقدمه فکر هری در برابر چشم باطنم پدیدار شد. خودم هم نمیدانم چرا و چگونه چنین فکری به ذهنم رسید. اما همان وقت بود که فکر هری و مدرسه جادوگری به روشنی در ذهنم جان گرفت. اولین فکری که به ذهنم راه یافت پسری بود که نمیدانست چه کسی است.»∗
رولینگ در هفتههای بعد به گسترش این ایده پرداخت ولی مرگ مادرش (که به بیماری ام اس مبتلا بود) در همان سال شوک عصبی بزرگی به او وارد کرد. بزرگترین حسرت زندگیش این بود که چرا هیچ قسمتی از داستان هری پاتر را برای مطالعه در اختیار مادرش نگذاشتهبود.∗ نویسنده با چشمانی اشک آلود از نخستین روزهایی سخن میگوید که به جزییات زندگی هری، پسرک یتیم، میپرداخت و در همان روزها ناچار بود غم از دست دادن مادرش را تحمل کند. وی در مصاحبه با بوستون گلوب در باره احساسش در زمان خلق نخستین کتاب هریپاتر گفتهاست: «تصور کودکی که از حد و مرز دنیای بزرگها میگریزد و به جایی میرود که در آنجا خود دارای قدرت است جذابیت بسیاری برایم داشت. داستانی که خواننده را به دنیای دیگری میبرد همواره با استقبال مردم روبهرو میشود.»∗
سیر تغییر و تحول شخصیت هری پاتر
در طی مجموعهکتابهای هری پاتر، سیر تغییر و تحولی شخصیت هری پاتر به وضوح قابل مشاهدهاست. در ادامه این مطلب به این سیر خواهیم پرداخت.
هری پاتر: یک کودک
در هری پاتر و سنگ جادو، ما با هری پسر یازدهسالهای آشنا میشویم که در نزد خاله و شوهرخالهٔ بداخلاقش (عمو ورنون و خاله پتونیا و پسرشان، دادلی، زندگی سختی را میگذراند. ولی در سالروز تولد یازدهسالگیش فردی به نام هاگرید به او اطلاع میدهد که جادوگر است و پدر و مادرش به دست پلیدترین جادوگر قرن با نام لرد ولدمورت به قتل رسیدهاند ولی ولدمورت در هنگام اقدام به قتل هری، به طور غیر قابل توضیحی ناپدید میشود. وی با ورود به مدرسهٔ جادوگری هاگوارتز با بهترین دوستانش، رون و هرمیون آشنا میشود. همچنین میفهمد که مدیر مدرسه، آلبوس دامبلدور، بزرگترین جادوگر قرن مدرن و دوستدار هری و سیوروس اسنیپ، معلم درس است)، به سنگ جادو که به صاحبش عمر جاودانه میبخشددست پیدا کنند تا ولدمورت بتواند باز به قدرت برسد ولی هری با همکاری رون و هرمیون، موفق میشوند که او را از این کار بازدارند. در این کتاب هری نخستین بار با مسوولیتی روبهرو میشود و موفق میشود که به مسوولیت خویش عمل کند. ∗
در کتاب هری پاتر و تالار اسرار (در ایران- حفره اسرارآمیز) هری و دوستانش متوجه میشوند که تالار اسرار (تالاری که به وسیلهٔ یکی از بنیانگذاران هاگوارتز ساختهشدهبود) توسط شخصی نامعلوم باز شده و هیولای درونش به دانشآموزان مشنگ تبار حمله میکند. مدرسه به سوی اغتشاش میرود ولی خوشبختانه کسی کشته نمیشود و هری راز تالار اسرار را کشف میکند و متوجه میشود که در واقع این تالار به وسیله جینی ویزلی، خواهر رون که جسمش توسط دفترچه خاطرات لرد ولدمورت به تسخیر درآمدهبوده باز شدهاست. هری با به خطر انداختن جان خود موفق میشود دفترچه خاطرات را نابود کند و جان جینی را نجات دهد. هری، بار دیگر، در نبردی که گمان میکرد شکست میخورد شرکت میکند و دوباره پیروز میشود.∗
در هری پاتر و جام آتش هری متوجه میشود که مسابقات قهرمانی سهجادوگر، مسابقاتی بسیار سخت و خطرناک، پس از سالها قرار است در هاگوارتز انجام گیرد ولی شخصی نامعلوم، نام هری نیز به عنوان داوطلب شرکت در این مسابقات اعلام میکند و هری مجبور به شرکت در مسابقات میشود. هری پس از تلاش زیادی، مراحل دشوار این مسابقه را یکی پس از دیگری پشت سر میگذارد ولی با دست زدن به جام قهرمانی، به ناگاه به قبرستانی منتقل میشود که لرد ولدمورت منتظر اوست. ولدمورت با استفاده از خون هری، موفق میشود به زندگی بازگردد و سپس اقدام به قتل هری مینماید ولی با متصل شدن جوبدستی هری و ولدمورت، هری موفق میشود فرار کند و به هاگوارتز بازگردد. در این کتاب برای نخستین بار هری با مسائل جدی و بزرگسالانه روبهرو میشود و کم کم از دنیای کودکانه خود خارج میشود. دوستش، به دست ولدمورت کشته میشود و هری برای نخستین بار با تجربه کردن عشق، به هممدرسهایش چو چانگ علاقهمند میگردد. ∗
در ادامهٔ سیر تحول شخصیتی هری پاتر، در هری پاتر و محفل ققنوس، با تلاشهای وزارت سحر و جادو برای انکار بازگشت ولدمورت روبهرو میشویم و هری که در همه حال اصرار دارد که ولدمورت بازگشتهاست، با مشکلات عدیدهای دست به گریبان است. هری متوجه میشود که ذهنش با ذهن ولدمورت در ارتباط است و در انتها با تصور اینکه سیریوس به دست ولدمورت در حال شکنجهاست به وزارت سحر و جادو میرود ولی متوجه میشود که تمام اینها نقشهای بوده که ولدمورت برای کشانیدن هری به آنجا برای پی بردن به پیشگویی که در سازمان اسرار قرار دارد طرحریزی شدهاست. پیشگویی به طور اتفاقی میشکند و این امر باعث پی بردن وزارت سحر و جادو به بازگشت ولدمورت میشود. ولی در طی نبردی، سیریوس، پدرخوانده هری به طرز تراژدیکی کشته میشود. در پایان، هری که به سختی با غم مرگ سیریوس دست و پنجه نرم میکند توسط دامبلدور آگاه میشود که این پیشگویی درباره وی و ولدمورت انجام شده و بر این دلالت دارد که یکی از آنان باید به دست دیگری کشته شود. شنیدن این پیشگویی، ضربه سخت دیگری به هری وارد میآورد که نقش مهمی در تحول شخصیتی او دارد. هری در این کتاب سرانجام پی میبرد که که یا باید قاتل باشد و یا قربانی و چاره دیگری ندارد. همچنین در طول کتاب، با نخستین شکست عاطفی خود نیز رو به رو شده و چو چانگ او را ترک میکند. این عوامل دست در دست هم داده و هری را آماده گذر از دوره نوجوانی و ورود به دوره بزرگسالی مینماید. ∗
در هری پاتر و شاهزاده دورگه، هری در راه تلاش برای برای آگاهی از چگونگی کشتن ولدمورت، توسط دامبلدور آگاه میشود که ولدمورت برای جاودانهماندن از اشیایی به نام جان پیچ استفاده کردهاست و روح خود را (که تکه تکه کردهاست) در این اشیا نگهداری میکند. این جانپیچها از شش شی که عبارتاند از دفترچه خاطرات ولدمورت (که هری آن را نابود کرد)، انگشتر گونت (که دامبلدور آن را نابود کرد)، قابآویز اسلایترین، فنجان هافلپاف، مار ولدمورت و نیمتاج ریونکلا تشکیل شدهاند و هری پی میبرد تا زمان نابود شدن جان پیچها، کشتن ولدمورت غیر ممکن است. در پایان هری و دامبلدور در پی تلاشی ناموفق برای یافتن یکی از جانپیچها از مدرسه خارج میشوند ولی پس از بازگشت به مدرسه در طی اتفاقی غیر قابل باور دامبلدور به دست اسنیپ (که خود را شاهزاده دورگه مینامد) کشته میشود. هری در طول کتاب به جینی ویزلی خواهر رون علاقهمند میشود ولی در پایان کتاب و پس از مرگ دامبلدور، با فداکاری از جینی و از هاگوارتز جدا میشود و تصمیم میگیرد که دیگر به هاگوارتز باز نگردد بلکه در ادامهٔ راه دامبلدور، همراه با رون و هرمیون، برای نابودی جان پیچهای ولدمورت تلاش کند. هری در پایان این کتاب کاملاً بالغ شده و دیگر متوجه میشود که دیگر کسی را ندارد که او را راهنمایی کند بلکه باید او خود در مسیر صحیح گام بردارد.∗
هری پاتر: یک بزرگسال
کتاب هفتم هری پاتر، داستان رو در رویی نهایی خیر و شر را روایت میکند. در هری پاتر و یادگاران مرگ وزارتخانه به اشغال طرفداران ولدمورت درمیآید و هری تحت تعقیب قرار میگیرد. درپی تعقیب و گریزهایی طولانی با عوامل ولدمورت هری با کمک رون و هرمیون و پس از تلاش زیاد سرانجام موفق میشود سه جانپیچ دیگر ولدمورت (به جز مار) را پیدا و نابود کند ولی سرانجام پی میبرد که مرگ دامبلدور نقشهٔ مشترک دامبلدور و اسنیپ بوده و در واقع اسنیپ خائن نبودهاست. با مرگ اسنیپ هری وارد خاطرات او میشود و پی میبرد که خود او نیز جانپیچ هفتمی است که به طور ناخواسته و توسط ولدمورت ساخته شده و باید کشتهشود تا ولدمورت میرا شود. هری با فداکاری به نزد ولدمورت میرود و ولدمورت با کشتن هری باعث نابودی قطعهٔ روح خود در بدن هری میگردد ولی در طی رخدادی، چون ولدمورت از خون هری برای بازگشت به قدرت استفادهکردهاست، هری دوباره زنده میشود. در اواخر کتاب، مار ولدمورت توسط نویل لانگباتم، یکی از دوستاان هری نابود میشود و با این رخداد ولدمورت سرانجام به انسانی فانی تبدیل میگردد. هری، در طول این کتاب، به عنوان شخصی کاملاً عاقل و بالغ، راه صحیح را پیدا میکند و سرانجام با استفاده از هوش و ذکاوت خود و چوبدستی برتر (چوبدستی دامبلدور که ولدمورت آن را تصاحب کرد)، در دوئلی موفق میشود ولدمورت را نابود کرده و جامعه جادوگری را رهایی بخشد.∗
در موخرهٔ کتاب هفت و مصاحبههای رولینگ پس از آن، متوجه میشویم که هری نوزده سال بعد، دربخش کارآگاهان وزارت سحر و جادو مشغول کار است. هری با جینی ویزلی ازدواج کرده و صاحب سه فرزند میشود که نام آنها را «جیمز سیریوس» (به یاد پدر و پدر خواندهاش)، «آلبوس سیوروس» (به یاد دو مدیر شجاع هاگوارتز) و «لیلی»(به یاد مادرش) میگذارد. رولینگ هیچگاه اشاره نکرده که آیا او برای اتمام سال هفتم به هاگوارتز باز میگردد یا خیر ولی گفتهاست که میتواند او را در حال سخنرانیهایی درباره جادوی سیاه در هاگوارتز ببیند.∗
شخصیت
ظاهر
به گفته کتابها و افرادی که با هری برخورد میکنند، ظاهر هری بسیار شبیه پدرش است (به ویژه صورت، دهان و ابرویش) و موهایش نیز همانند پدرش نامرتب و در قسمت عقب کمی برجستهاست. از طرفی چشمان هری همانند مادرش به رنگ سبز فندقی است. وی زخمی به شکل صاعقه در روی پیشانی و بالای چشم راست خود دارد که یادگار زمانی است که ولدمورت در کودکی به قتل وی اقدام کرد. این ظاهر، با عینکی با قاب کاملاً گرد که از چند جا شکستهاست و هری آن را همیشه به چشم میزند کامل میشود.
ترسها
هری در گروه گریفیندور (گروه افراد شجاع و دلاور) جای دارد و ترسهای زیادی را نمیتوان به او نسبت داد. با این وجود در کتاب زندانی آزکابان، هری در قطار سریع السیر هاگوارتز با یک پروفسور لوپین، استاد دفاع در برابر جادوی سیاه، هری را با یک لولوخورخوره (جانوری که به شکل هرچه که انسان از آن بیشتر وحشت دارد درمیآید) مواجه میکند، لولوخورخوره به شکل یک
به عنوان یک جادوگر، مهمترین دارایی هری چوبدستی جادویی اوست. چوبدستی هری از چوب درخت خاص ساخته شده و طول آن ۲۷٫۵ سانتیمتر است. در وسط این چوبدستی پر ققنوسی وجود دارد که متعلق به ققنوس دامبلدور، فوکس، است. لنگهٔ دیگر چوبدستی هری در دست ولدمورت است (هرچند که ولدمورت از اوایل کتاب هفت استفاده از آن را کنار گذاشت). از دیگر داراییهای هری میتوان به شنل نامریی(که در خانوادهشان نسل به نسل چرخیده و از پدرش به او رسیدهاست)، جاروی پرنده فوقالعاده «آذرخش» (که سیریوس آن را برایش خریدهاست)، و جغد سفیدرنگ او هدویگ (که هاگریدآن را برایش خریدهاست) اشاره کرد. البته هدویگ در کتاب هفتم در طی تعقیب و گریزی کشته شد ولی به گفته رولینگ مرگ او برای گذر هری از دوره کودکی و ورود او به دوره بزرگسالی لازم بود. همچنین با مرگ پدرخوانده هری (سیریوس بلک)، طبق وصیتنامه سیریوس کلیه اموال خاندان بلک به هری به ارث رسید که از جملهٔ آن میتوان به خانه شماره ۱۱۲۲ میدان گریمولد (قرارگاه پیشین محفل ققنوس) و جن خانگی آنها به نام کریچر اشاره کرد.
خانواده
بر اساس کتابها، هری پاتر فرزند لیلی و جیمز پاتر متولد ۳۱ ژوییه ۱۹۸۰ است. هری از یک سالگی یتیم شد و نزد خاله و شوهرخالهاش زندگی کرد. خاله و شوهرخالهاش علت واقعی مرگ پدر و مادرش را از او پنهان کردند و به دروغ به وی گفتند که پدر و مادرش طی یک تصادف اتومبیل کشته شدهاند. با ازدواج او با جینی ویزلی خانوادهٔ پورل با خاندان بلک مرتبط میشوند. روشن نیست که آیا قبلا نیز ازدواجی بین این دو خاندان رخ دادهاست یا نه. (هر چند که این امر محتمل است، زیرا این دو خاندان هر دو از خاندانهای باستانی و اصیل جادوگری بودهاند.)
طلسمهای عمومی
نام طلسم
لاتین
کارکرد
توضیح
لوموس
Lumos
روشن شدن سر چوب جادو
آکوامنتی
Aquamenti
فراخوانی آب
اکیو
Accio
فراخوانی یا جمعآوری اشیا گوناگون
«برس به دست» هم ترجمه شده
دی پالسو
De Pulso
هل دادن اجسام به جلو
لوکوموتور
Locomotor
جابجایی
وینگاردیوم لهویوسا
Wingardium Leviosa
شناور کردن اجسام در هوا
ریپارو
Reparo
تعمیر کردن اجسام
اینسندیو
incendio
آتش زدن اشیاء
طلسمهای مربوط به حیوانات جادویی
نام طلسم
لاتین
کارکرد
توضیح
ریدیکولوس
Ridikolous
دفع بوگارت
«مسخره شو» هم ترجمه شده
اکسپکتوپاترونوم
Expectopatronum
دفع دیمنتور
پاترونوس نامیده میشود
طلسمهای مربوط به نبرد
نام طلسم
لاتین
کارکرد
توضیح
استوپفای
Stupefy
بیهوش کردن طرف مقابل
«بگیج» هم ترجمه شده
سکتومسمپترا
Sectumsemptra
ایجاد زخمهای شبیه زخم چاقو روی بدن حریف
اکسپلیآرموس
Expelliarmus
خلعسلاح حریف
«خلعسلاح شو» هم ترجمه شده
طلسمهای نابخشودنی
طلسمهایی که استفاده از آنها باعث محکومیت مادامالعمر استفادهکننده به حبس در زندان
فیلمهای هری پاتر بر اساس داستان کتابهای هری پاتر و با نام همان کتابها ساخته شده و میشود. امتیاز ساخت فیلم چهار کتاب اول را جی. کی رولینگ در سال ۱۹۹۹ به شرکت برادران وارنر با قراردادی بالغ بر یک میلیون یورو فروخت. از نکات قابل توجه این قرارداد اصرار رولینگ بر استفاده از بازیگران انگلیسی در این فیلم هاست.
اولین فیلم سری هری پاتر با کارگردانی کریس کلمبوس آمریکایی است که در ۱۶ نوامر ۲۰۰۱ اکران شد و موفق به فروش ۱۹۷۶ میلیون دلار شد. همچنین موزیک زیبای این فیلم توسط جان ویلیامز ساخته شدهاست.
فیلمی تخیلی(فانتزی) ماجراجویی که در ۱۵ نوامر۲۰۰۲ به نمایش در آمد. گارگردانی این مجموعه را نبز کریس کلمبوس بر عهده داشت. رکورد فروش این فیلم نیز بالغ بر ۸۷۶ میلیون دلار آمریکا بود.
از نکات قابل ذکر در این فیلم آخرین حضور ریچارد هریس با نقش دامبلدور بود.
این فیلم به کارگردانی آلفونسو کوارون (به انگلیسی: Alfonso Cuarón) مکزیکی در ۳۱ ام می۲۰۰۴ اکران شد و کاندیدای دو جایزه یکی برای موزیک و دیگری جلوههای ویژه شد.
بعضی از رکوردهای این فیلم عبارتاند از: فروش ۲۰میلیون یورو در ۳ روز نخست اکران فیلم، مجموعا ۹۰٫۳ میلیون یورو در ده روز اکران فیلم. در کل این فیلم با درآمد ۵۴۰ میلیون دلار کمترین درآمد را در بین سری فیلمهای هری پاتر داشتهاست.
هَری جِیمز پاتِر(در انگلیسی: Harry James Potter) نام قهرمان یک رشته از داستانهای نوجوانان، نوشتهشده توسط جوآن کتلین رولینگ است که در جهان به طرز گستردهای از آن استقبال شدهاست.
در داستانهای هری پاتر بهترین دوستان وی رون ویزلی و هرمیون گرنجر هستند. در فیلمها، نقش این شخصیت را دنیل رادکلیف، بازیگر انگلیسی بازی میکند.
هَری پاتِر (به انگلیسی: Harry Potter) نام مجموعهای هفتگانه از رمانهای سبک خیالپردازی است که توسط نویسندهٔ انگلیسی، جوآن رولینگ نوشته شدهاست. این کتابها به شرح ماجراهای یک جادوگر نوجوان به نام هری پاتر به همراه بهترین دوستانش، رون ویزلی و هرماینی گرنجر، در مدرسهٔ علوم و فنون جادوگری هاگوارتز میپردازند. بخش اصلی داستان پیرامون تلاش هری برای غلبه بر جادوگر سیاه، لردولدمورت می باشد.که هدفش سرکوب کردن افراد غیرجادوگر، تحت فرمان درآوردن دنیای جادوگران و نابود کردن همه کسانی که در مقابل او ایستاده اند که از جمله آن اشخاص هری پاتر می باشد. اولین رمان از این سری کتاب در تاریخ ۳۰ ژوئن ۱۹۹۷ با عنوان هری پاتر و سنگ جادو منتشر شد، کتاب محبوبیت بسیار زیاد، تحسین فراوان و موفقیت تجاری را در جهان کسب کرد.[۲] این مجموعه همچنین برخی از انتقاداتی ازجمله نگرانی به طورفزاینده درباره لحنی تیره و تار را سهیم شده است. تا ژوئن ۲۰۱۱، کتاب ها درحدود ۴۵۰میلیون نسخه فروش داشته و به ۶۷ زبان دنیا ترجمه شده است.[۳][۴] و چهار کتاب پایانی این مجموعه به طور متوالی رکورد فروش سریعترین کتاب های جهان را دارد.
هری پاتر یک مجموعه با چندین ژانر، ازجمله فانتزی، گذرعمر(با عناصری از رمزآلود، هیجان انگیز، ماجراجویی، و عاشقانه )، که دارای بسیاری از معانی فرهنگی و این ارجاعات می باشد.[ بر اساس گفته رولینگ، موضوع اصلی داستان مرگ است،[۹] هر چند چیزی که در درجه اول در نظر گرفته می شود کار ادبیات کودکان است. همچنین بسیاری از موضوعات دیگر در این سری، مانند عشق و تعصب وجود دارد.[۱۰]
ناشران اصلی و اولیه از کتابسرای بلومزبری در انگلستان و انتشارات اسکولاستیک در ایالات متحده می باشند، کتاب از آن زمان به بعد توسط بسیاری از ناشران در سراسر جهان منتشر شده است. در اکتبر ۲۰۱۱، این مجموعه در فرمت های مختلف کتاب از طریق «پاترمور» منتشر شد. کتاب ها بصورت مجموعه ای هشت قسمتی توسط شرکت برادران وانر منتشر شده است، در این مجموعه کتاب هفتم در دو قسمت ساخته شده است، هری پاتر بالاترین مجموعه فیلم پرفروش در تمام دوران است. این مجموعه سرچشمه گرفته از چندین ابزار رسانه ای در کالا میباشد. سود تجاری هری پاتر بیش از ۱۵ بیلیون دلار است.
موضوع اصلی
داستان پیرامون کودک یتیم یازده ساله ای به نام هری پاتر که یک جادوگر است می باشد. که در دنیای معمولی در کنار خاله و شوهر خاله و پسر خاله اش ودر کنار مشنگها (غیرجادوگران) زندگی می کند. [۱۳] توانایی او ذاتی است و کودکانی مانند او برای آموزش لازم برای موفقیت در دنیای جادوگری به مدرسه ای دعوت می شوند.[۱۴] هری به عنوان دانش آموز وارد مدرسه سحر و جادوگری هاگوارتز می شود و اتفاقات داستان از آنجا شروع میشود. هری تا دوران رشد بلوغ در آنجا پرورش می یابد و راه غلبه بر مشکلاتی مواجه میشود مانند: جادوگری، روابط اجتماعی و عاطفی، چالش های نوجوان عادی مانند دوستی و امتحانات و از همه مهمتر آماده سازی برای تقابل با مشکلاتی که پیش رویش است.[۱۵]
هر کتاب وقایع زندگی هری را در یک سال می باشد.[۱۶] که مابین سال های ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۸ را روایت می کند..[۱۷] کتاب همچنین حاوی گذشته نمایی های بسیاری است، که معمولا توسط شخصیت های مشاهده خاطرات در دستگاهی به نام قدح اندیشه شرح داده شده است.
خلاصهای از سرگذشت هری پاتر
مدرسه جادوگری هاگوارتز در تصویری از اولین فیلم سینمایی ساخته شده هری پاتر
خلاصه ساختار کلی داستان بدینگونهاست که هری پاتر پسر یک مادر و پدر جادوگر است که آن دو هنگام یک سالگی او توسط «لرد وُلدِمورت» خبیث کشته شدهاند. اما او به دلیله انکه مادرش درمقابل نفرین ایستاد در برابر نفرین مرگبار ولدمورت زنده میماند و این نفرین فقط اثری صاعقه مانند بر پیشانیش به جا میگذارد. هری با خاله و شوهر خالهاش که هیچ کدام جادوگر نیستند و در اصطلاح مشنگ (Muggle) نامیده میشوند، بزرگ میشود و از گذشته خودش اطلاعی ندارد تا این که در سن یازده سالگی وقتی نامه پذیرش از مدرسه علوم و فنون جادوگری هاگوارتز را دریافت میکند متوجه میشود که دنیای دیگری در همین دنیای عادی ما وجود دارد که او در آنجا بسیار مشهور است. هر کدام از کتابهای هری پاتر در واقع به ماجراهای یک سال او در دنیای جادوگری و مدرسه محبوبش میپردازد. او در آن مدرسه دوستان خوبی مثل رون ویزلی و هرماینی گرینجر پیدا میکند و همچنین در طی کتابها بیشتر از گذشته خودش آشنا میشود و همواره مورد لطف و حمایت مدیر مدرسه آلبوس دامبلدور قرار میگیرد. بر اساس یک پیشگویی یا هری باید «وُلدمورت» را از بین ببرد یا «ولدمورت» باید هری را از پیش رو بردارد و هیچکدام با وجود دیگری قادر به زندگی نخواهند بود و سیر صعودی داستان هم بر همین اساس است و هر دو شخصیت به دنبال از بین بردن یکدیگرند.
سیر نوشته شدن کتابهای هری پاتر
شاید زمانی که خانم رولینگ شروع به نوشتن اولین کتابش هری پاتر و سنگ جادو نمود، تصور نمیکرد نگارش این رمان تخیلی نوجوانان، برای او شهرتی جهانی و ثروتی غیر قابل تصور به ارمغان آورد. ایده هری برای اولین بار به طور ناگهانی در سال ۱۹۹۰ در قطار پرازدحام مسیر شهر منچستر به لندن، به ذهن رولینگ راه یافت. او در وبگاه خود، این تجربه را اینگونه بیان میدارد:[۱۸]
من از سن شش سالگی تقریباً به طور مستمر چیزهایی مینوشتم ولی هرگز علاقهای آنچنانی به خلق یک ایده نداشتم. در خلال چهار ساعت تاخیر قطار، بهسادگی نشستم و به فکر فرو رفتم، همه جزئیات در ذهنم شکل گرفتند، تصویر پسرکی لاغر و نحیف، با موهای پرکلاغی که عینکی به چشم دارد و هیچ نمیداند که یک جادوگر است، برای من بیشتر و بیشتر، شکل واقعیت به خود میگرفت.
کتاب هری پاتر و سنگ جادو در سال ۱۹۹۵ تکمیل شد و دست نوشته آن برای یافتن یک ناشر، توسط رولینگ به چند واسطه سپرده شد. دومین کارگزار، کریستوفر لیتل، پذیرفت تا آنرا به انتشارات بلومزبری بفرستد. بعد از آنکه هشت ناشر درخواست چاپ آنرا رد کردند، بلومزبری برای انتشار کتاب، مبلغ ۲۵۰۰ پوند را به عنوان پیش پرداخت به رولینگ اهدا نمود.
نقد مجموعه هری پاتر
در اوایل انتشار مجموعه هری پاتر، اکثر نظرات انتقادی در مورد آن با دیدگاهی بسیار مثبت نوشته میشد که این نوشتهها به افزایش خوانندگان آن کمک زیادی کرد. روزنامههای مطرح بریتانیا از اولین جلد مجموعه هری پاتر و سنگ جادو تحسین بسیاری به عمل آوردند: روزنامه میل آن ساندی در مورد آن اینگونه اظهار نظر کرد "تخیلیترین آغاز از زمان رولد دال" و گاردین آنرا رمانی " با ساختار قوی که از هوشی مبدعانه مایه میگیرد" نامید و اسکاتزمن از آن به عنوان رمانی " دارای شرایط لازم برای کلاسیک شدن" یاد کرد.
اما هنگام انتشار جلد پنجم، هری پاتر و محفل ققنوس، انتقادات جدی تر از طرف منتقدان مطرح صورت گرفت. استاد دانشگاه ییل، محقق و منتقد ادبی، هارولد بلوم با گفتن اینکه " ذهن رولینگ آنقدر اسیر کلیشهها و صنایع مردهاست که هیچ سبک نوشتاری دیگری ندارد" اتنقادات تندی را بر علیه او به پا کرد. آ.س.بایِت در مقالهای در ستون شخصی خود در نیویورک تایمز نوشت که دنیای رولینگ " دنیایی ثانوی است که از موتیفهایی مشتق از تکههای تشکیل دهنده انواع مختلف ادبیات کودک هوشمندانه وصله پینه و سرهمبندی شده... و برای کسانیکه زندگی تخیلی آنها از کارتونهای تلویزیونی، دنیاهای آینهای تملق گویانهٔ مبالغه آمیز (بیشتر هیجان انگیز تا تهدیدکننده)، سریالهای واقعنما و شایعات افراد مشهور فراتر نمیرود، نوشته شدهاست.
انتونی هولدن، منتقد ادبی، در روزنامهٔ آبزرور در مورد تجربهٔ داوری هری پاتر و زندانی آزکابان برای جایزه سال ۱۹۹۹ ویتبرد نوشت. نظر کلی او به این سری کتابها بسیار منفی بود: " حماسه پاتر اساساً قهرمان سازانه، بسیار محافظه کار، زیادی تقلیدی و به طور افسرده کنندهای برای یک بریتانیایی قدیمی نوستالژیک است" او همچنین از یک " سبک نوشتاری غیر تخیلی و غیر دستوری" صحبت میکند.
در این داستان که اولین داستان هری پاتر است شخصیتها معرفی شده و در عین معرفی اولیه تخیل، داستانی آهنگین و جذاب نقش شدهاست.
هری پاتر در این داستان وارد دنیای دیگری شده و با افراد جدید دوست میشود که این مقدمه داستانهای بعدی را شکل میدهد.
خلاصه داستان
همانطور که گفته شد این کتاب داستانی آهنگین و جذاب دارد. در ابتدا هری پاتر که نزد خاله و شوهر خاله اش زندگی میکند معرفی میشود ... هری ناگهان میفهمد که یک جادوگر است و لرد ولدمورت در کودکی به خانه آنها حمله کرده و پدر و مادرش را کشته، ولی به طور شگفت انگیزی نتوانسته هری را نابود کند و جادویش به خودش بازگشتهاست، در نتیجه میفهمد که فردی که در آن جا به دنبال سنگ است استاد دیگری است که تحت کنترل ولدمورت در آمدهاست. آنها نبرد کوچکی میکنند و سر انجام ولدمورت فرار می می کند.و می فهمد که اسنیپ جان او را نجات داده است
هری در پایان میفهمد که دلیل اینکه در کودکی از طلسم ولدمورت نجات یافته اینست که مادرش خود را فدای او کرده و با به وجود آوردن جادویی باستانی به نام جادوی عشق ولدمورت را شکست دادهاست. اما ولدمورت از بین نرفته و دوباره بازگشته و این بار هم معلوم نیست که از بین رفته باشد!
طرح جلد انگلیسی کودکان هری پاتر و تالار اسرار، ماشین پرنده.
هری پاتر و تالار اسرار به غیر از لذت داستانی هیجانی زیبا و ترسهای غیر منتظره میآفریند.
داستان از جایی آغاز میشود که هری پاتر سال اول تحصیلی خود را در مدرسه جادوگری هاگوارتز پشت سر گذارده و در تابستان به سر میبرد. او جنی خانگی را میبیند که به او هشدار میدهد که این سال را به مدرسه نرود. بعد از آن با سه نفر از دوستانش که با ماشینی پرنده به دنبالش آمدهاند از دست خاله و شوهر خاله بد خلقش فرار میکند و به خانه دوستش میرود.
بعد از اینکه وارد سال تحصیلی میشود اتفاقات عجیبی میافتد، گربه سرایدار با طلسمی خطرناک بیهوش میشود و با خون نوشتههایی بر دیوارها حک میشود مبنی بر آن که: تالار اسرار گشوده شدهاست.
بعد از آن به چند نفر حمله میشود و عده ای به هری پاتر شک میکنند. کسانی که مورد حمله قرار میگیرند خشک میشوند و در این میان با گره گشاییهای گسترده، هری میفهمد که تالار اسرار کجاست و موجودی که این حملات را انجام میدهد یک مار غول پیکر است، در این میان او میفهمد که نا خواسته زبان مارها را میداند. در همان موقع جینی ویزلی ، خواهر رون که بهترین دوست هری است، به تالار اسرار برده میشود و هری و رون، وارد تالار اسرار شده و جینی را نجات میدهند. در پایان مشخص میشود که حملات از طریق دفتر خاطراتی که ولدمورت(تام ریدل) در نوجوانی نوشته انجام میشده است!
هری پاتر و زندانی آزکابان جزء غیر قابل پیش بینیترین داستانهای رولینگ است که در حالی که با وحشت شروع میشود داستانی هیجانی را دنبال میکند و سرانجام با مایهای از عشق به پایان میرسد.
بعد از اینکه عمه مارج وارد خانه خاله هری پاتر میشود با هری درگیری پیدا میکند و هری نا خواسته باعث اتفاق نا خوش آیندی میشود: عمه مارج باد شده و مانند بادکنکی به هوا میرود.
هری از خانه فرار میکند و منتظر اظهارنامه وزارت جادو میشود زیرا انجام جادو برای افراد زیر هفده سال ممنوع است و هری فقط ۱۳ سال سن دارد. اما او سر انجام میفهمد که سیریوس بلک کسی بوده که پدر و مادرش را به ولدمورت فروخته و اکنون از زندان فرار کرده و حالا دنبال اوست و به همین دلیل وزارت برای او حکم اخراج نمیفرستد تا بتواند در مدرسه هاگوارتز در امان باشد!
هری در سالی سخت قرار دارد که همواره باید مواظب باشد که مورد حمله سیریوس بلک قرار نگیرد. اما در پایان مشخص میشود که سیریوس بلک پدر خوانده اوست و دوست صمیمی پدرش و کسی که پدرش را به ولدمورت لو داده پیرپتی گرو بوده که خودش را به شکل موشی در آورده بوده و از قضا موش خانگی رون ویزلی بهترین دوست هری بودهاست. اما درست وقتی که همه چیز درست میشود و سیریوس موش را به شکل عادی برمیگرداند و همه به اینکه به وسیله او بی گناهی سیریوس را ثابت کنند امیدوار میشوند همه چیز نقش بر آب شده و پیر پتی گرو فرار میکند. بعد از اینکه سیریوس دوباره زندانی میشود هری و هرمیون گرنجر، دوست صمیمی او، به گذشته بازگشته و سیریوس را نجات میدهند و او را فراری میدهند . همچنین هری با موجوداتی به نام دیوانهساز مبارزه میکند. در نهایت سیریوس بلک فرار کرده و هری به مدرسه باز میگردد.
هری پاتر و جام آتش
داستان با روایتی شروع میشود از گذشتهٔ لرد ولدمورت و بعد داستانی دیگر که ولدمورت فرد غیر جادوگری را میکشد و در مورد کشتن هری پاتر صحبت میکند و بعد معلوم میشود که این روایت در واقع خوابی بوده که هری میدیده! هری به پدر خوانده خود یعنی سیریوس بلک نامه مینویسد و جریان را میگوید. بعد از آن با خانواده دوستش رون ویزلی به دیدن مسابقه فینال جام جهانی کوییدیچ میرود.
وقتی وارد مدرسه میشود میفهمد که مسابقات دورهای سه جادوگر که بین سه مدرسه هاگوارتز، بوباتون و دورمشترانگ (دارمسترانگ)، انجام میشود، آن سال در هاگواترز برگزار خواهد شد! شرکت در مسابقه شرط سنی هفده سال دارد و هری نمیتواند شرکت کند. هر کس قصد شرکت در مسابقه دارد، باید نام خود و مدرسه اش را روی کاغذی نوشته و داخل جام آتش بیاندازد!
روز انتخاب شرکت کنندگان، جام آتش نام سه نفر را از سه مدرسه به بیرون پرت میکند و این نشانه این است که آن سه نفر برای مسابقه انتخاب شدهاست، اما ناگهان نام هری نیز از جام بیرون میآید و همه با او دشمنی پیدا میکنند، حتی بهترین دوستش : رون!
هری مجبور به شرکت در مسابقه میشود و در مرحله اول با اژدها روبرو میشود، در مرحله دوم ضمن اینکه در دریا رفته و دوستش را از چنگ موجودات دریایی نجات میدهد خواهر یکی از شرکت کنندگان را نیز نجات میدهد و این باعث میشود که امتیازاتش بالا برود. مرحله سوم هزارتویی است که باید به مرکز آن رسید. هری موفق میشود به همراه شرکت کننده دیگر هاگوارتز، سدریک دیگوری، به جام برسند، اما وقتی آن دو جام را لمس میکنند به مکان دیگری منتقل شده و فرود میآیند.
در آنجا هری شاهد بازگشتن ولدمورت به بدن فیزیکیش است و سدریک نیز کشته میشود. هری و ولدمورت با هم دوئل میکنند و هری موفق به فرار میشود و به هاگوارتز باز میگردد !
وقتی باز میگردد و همه در فکر مرگ سدریک هستند، معلم درس دفاع در برابر جادوی سیاه او را به دفترش میبرد و برایش میگوید که او معلم این درس یعنی مودی چشم باباقوری نیست، بلکه مرگ خواری است که خود را به شکل مودی در آورده، او نام هری را داخل جام آتش انداخته و او بوده که غیر مستقیم کمک میکرده تا هری در مسابقه سه جادوگر پیروز شود. اما قرار بوده که هری به دست ولدمورت کشته شود ولی هری موفق به فرار شده و به همین دلیل مودی قلابی قصد کشتنش را میکند. اما همان موقع مدیر مدرسه میرسد و همه چیز به خوبی و خوشی به پایان میرسد!
طرح جلد انگلیسی کودکان داستان هری پاتر و جام آتش.
هری پاتر و محفل ققنوس
هری پاتر تابستان سختی را پشت سر گذاشتهاست، او از لرد ولدمورت و کارهای اخیرش کاملاً بی خبر بودهاست. روزی که او با پسر خاله غیر جادوگرش دعوا میکند دیوانهسازها که نگهبانان زندان آزکابان هستند پیدا میشوند و به آنها حمله میکنند و هری آنها را با جادو فراری میدهد.
اما هری به دلیل اینکه قبل ۱۷ سالگی از جادو استفاده کرده توسط وزارت سحر و جادو به دادگاه احضار میشود. او سرانجام تبرئه شده وبه مدرسه میرود. معلم جدیدی امسال به مدرسه آمده که بسیار سختگیر است.
کل داستان به این مشغول است که تشکیلاتی سری به نام محفل ققنوس تشکیل شده که بر ضد لرد ولدمورت کار میکند، مدیریت محفل ققنوس را آلبوس دامبلدور بر عهده دارد. دیگر جوانب داستان مبارزه غیر مستقیم هری پاتر و وزارت سحر و جادو را نشان میدهد زیرا وزارت سحر و جادو بازگشت ولدمورت را انکار میکند و مقالاتی ضد هری پاتر و آلبوس دامبلدور در روزنامهها به چاپ میرساند.
هری خوابهایی میبیند که همه به واقعیت تبدیل میشود. او در واقع با ذهن ولدمورت در ارتباط است و احساسات او را درک میکند و زمانهایی که خواب است تمام اتفاقاتی را که او انجام میدهد و یا میبیند از چشم خود ولدمورت شاهد است.
سر انجام او خوابی میبیند که سیریوس بلک پدر خوانده اش اسیر ولدمورت است و به همین دلیل به مکانی که در خواب دیده، که جایی در وزارت سحر و جادو است، میرود. دوستانش هم با او میآیند اما مشخص میشود که ولدمورت او را فریب داده تا او به وزارت سحرو جادو بیاید و گویی که پیشگویی هری و ولدمورت در آن نوشته شده را بیابد. هری اسیر مرگخواران میشود و پس از کمی مبارزه اعضای محفل ققنوس فرا میرسندو متاسفانه سریوس بلک پدرخوانده هری پاتر کشته میشود
سر انجام گوی پیشگویی میشکند و کسی پیشگویی را نمیفهمد ... دامبلدور با ولدمورت مبارزه میکند و هری به هاگوارتز باز میگردد.
هری با دامبلدور صحبت میکند و محتوای پیشگویی را میفهمد. پیشگویی از این قرار است که: کسی که میتواند ولدمورت راشکست دهد در پایان ماه ژوئیه به دنیا آمده و والیدینش تا به حال سه بار با ولدمورت مبارزه کردهاند و نشانی مخصوص دارد. او و ولدمورت با حضور هم نمیتوانند زندگی کنند.
هری به خانه میرود تا در آرامش با این مسئله بزرگ کنار بیاید که تنها کسی که میتواند بزرگترین جادوگر سیاه هزاره اخیر را از بین ببرد خود اوست.
طرح جلد برزیلی هری پاتر و محفل ققنوس
هری پاتر و پرنس نیمه اصیل (شاهزادهٔ دورگه)
در ابتدای این داستان هری در حالی که راز زنده ماندن خود را فهمیده بود و مسئولیت سنگینی را متقبل شده بود، در اتاق خود در خانهٔ دورسلی منتظر دامبلدور نشستهاست. درطول داستان نیز هری به لطف پروفسور اسلاگهورن به راز زنده ماندن ولدمورت پی میبرد یعنی از وجود جان پیچهای او باخبر میشود. وی در این داستان به صورت اتفاقی کتابی درسی مربوط به معجون سازی را پیدا میکند که حاوی مطالب جالبی است وبرطبق نوشتههای درونش، متعلق به فردی به نام شاهزاده دورگه میباشد.این کتاب به او کمک زیادی میکند البته موجب ناراحتی هرمیون، شاگرد اول کلاس نیز میشود. در انتهای داستان دامبلدور توسط اسنیپ کشته می شود و هری متوجه میشود که کتاب متعلق به اسنیپ است.
کتاب هفتم هری پاتر که به تازگی منتشر شده کتابی است که سرنوشت هری پاتر و دیگر شخصیتهای داستان را مشخص میکند.تقریباً نیمی از طرفداران ایرانی هری پاتر کتابی را به عنوان هری پاتر هفت به قلم خود نوشتهاند. مسئله اصلی داستان هری پاتر هفت پیدا کردن جان پیچهای باقی مانده و در نهایت نبرد نهایی با ولدمور است.هری پاتر در این کتاب متوجه میشود که 3 چیز به اسم یادگاران مرگ وجود دارد که صاحب آنها ارباب مرگ میشود و تصمیم میگیرد به دنبال آنها نیز برود.در این کتاب با گذشتهٔ دامبلدور نیز بیشتر آشنا میشویم. در این کتاب هری یک بار می میرد؛ اما دوباره زنده می شود.هری وقتی زنده می شود با ولدومورت دوئل می کند.آن طرف دوستانش هرمیون و رون در حال کشتن مار هستند که آخرین جان پیج است. آن ها توسط مار مورد هجوم قرار می گیرند که ناگهان نویل لانگ باتم از راه می رسد و مار را نابود می کند.هری هم کار ولدومرت را یکسره می کند. 19 سال بعد
هری با جینی ویزلی ازدواج کرده و صاحب دو پسر و یک دخترشده اند . هرمیون و رون هم با هم ازدواج کرده اند و صاحب دو فرزند شده اند .آنها فرزندان خود را به هاگوارتز می فرستند تا دوباره ماجرایی آغاز شود.
جزیره آلکاتراز (به انگلیسی: Alcatraz Island) جزیره کوچکی است در خلیج سانفرانسیسکو که اولین بار توسط فردی به نام خوان دیآیالا (Juan de Ayala) کشف شد و نام آلکاتراز از لغت پلیکان در زبان اسپانیایی – با ریشه عربی – و از کلمه AlBatross، در زبان انگلیسی به معنی نوعی مرغابی دریایی گرفته شده است.
جزیره آلکاتراز در مرکز خلیج سانفرانسیسکو در کالیفرنیا واقع شده است و تا سالها قبل به عنوان یک محدوده نظامی شناخته شده بود و پس از آن نیز امنترین زندان در جهان به شمار میرفت.
اما امروزه این جزیره با نظارت آژانس پارکهای ملی آمریکا، به مکانی تاریخی تبدیل شده و به عنوان بخشی از جاذبههای توریستی این ایالت در معرض دید همگان قرار میگیرد. بازدیدکنندگان میتوانند با استفاده از قایق به این جزیره که در لیست مکانهای تاریخی ملی قرار دارد، سفر کنند و از آن دیدن کنند.
این جزیره به علاوه، محل سکونت کارکنان زندان و خانوادههایشان نیز محسوب میشد و امروز همه ساله با حضور ساکنان جزیره در دومین هفته ماه اوت جشن سالگرد افتتاح زندان آلکاتراز برگزار میشود.
در سال ۱۹۶۹ بومیان آمریکایی از قبایل مختلف در حالیکه خود را “بومیان قبایل آمریکا” نامیدند، این جزیره را اشغال کردند. هدف آنها از تحصن در جزیره درخواست تاسیس یک مرکز آموزشی – فرهنگی در آنجا بود و برای رسیدن به منظور خود به تخریب ساختمانهای جزیره پرداختند. سرانجام پس از ۱۸ ماه دولت آمریکا آنها را مجبور به ترک این ناحیه کرد، نتیجه این تحصن تاسیس یک حکومت جدید خودگردان بود.
از سال ۱۹۳۷ تا کنون آلکاتراز موضوع بسیاری از فیلمهای سینمایی بوده؛ این جزیره به “صخره” نیز معروف است و در سال ۱۹۹۶ فیلمی به همین نام در رابطه با آکاتراز ساخته شد.
مهمترین فرارهای آلکاتراز
در طول ۲۹ سال، هیچ فرار موفقی در این تبعیدگاه ثبت نشد و در تمام تلاشهایی که انجام شد یا زندانیان هدف شلیک گلوله قرار گرفتند و یا در آبهای خلیج غرق شدند. از بین ۳۶ نفر زندانی که اقدام به فرار کردند، ۷ نفر با شلیک گلوله به قتل رسیدند، ۲ نفر غرق شدند، ۵ نفر مفقودالاثر شدند و بقیه مجددا توسط ماموران زندان دستگیر شدند.
اما در میان باید اشاره کنیم که دو زندانی موفق به فرار از جزیره شدند، یکی در سال ۱۹۴۵ و دیگری در سال ۱۹۶۲ که هردو دستگیر شدند و مجددا به زندان برگردانده شدند.
از دیگر فرارهای معروف میتوان به سه زندانی یکی به نام فرانک موریس و دو برادر به نامهای ناهای جان و کلارنس انگلین، اشاره کرد. آنها در تاریخ ۱۱ ژوئن سال ۱۹۶۲ از سلولهایشان ناپدید شدند، داستان این فرار در فیلمی به نام “فرار از آلکاتراز” به تصویر کشیده شده است. با وجود شواهد اندکی که مبنی بر اثبات کشته شدن این سه تن یافته شد، آنها را غرق شده فرض کرده و در لیست گمشدگان قرار دادند.
فیلم الکاتراز
لکاتراز (به انگلیسی: Alcatraz) یک سریال تلوزیونی ساخته شده توسط آمریکا میباشد که به زودی در شبکه فاکس پخش خواهد شد . از جمله بازیگران این سریال میتوان به سارا جونز و البته جورج گارسیا اشاره کرد که چندی پیش در نقش هوگو، (هارلی ریس) در سریال تلویزیونی گمشده (لاست) ایفای نقش کرد . نمایشنامه قسمت اول این سریال توسط الیزابت سارنف ، استیون للین و برایان واین براندت نوشته شدهاست . این سریال به صورت رسمی در تاریخ دهم می۲۰۱۱ توسط شبکه فاکس برای پخش رزرو شد ، همچنین همین شبکه در دوم دسامبر ۲۰۱۱ اعلام کرد که این سریال به عنوان یک سریال جایگزین در نیم فصل از شانزدهم ژانویه ۲۰۱۲ پخشش آغاز خواهد شد. قرار است این سریال دوشنبه شب به صورت یک قسمت دو ساعته از ساعت ۲۰ به روی آنتن برود. البته این برنامه ریزی در تاریخ بیست سوم ژانویه ۲۰۱۲ که پخش سریال به اسلات ساعت ۹ شب ، شبکه فاکس منتقل خواهد شد محدود شود. جزئیات دیگری که میتوان در رابطه با این سریال بازگو کرد محل فیلم برداری آن است ، که شهر سان فرانسیسکو در کالیفرنیا می باشد.
زمانی که کارآگاه ربکا مدسن ( سارا جونز ) از پلیس سانفرانسیسکو مامور میشود که به تحقیق درباره قتلی وحشیانهای بپردازد اثر انگشتی او را به یکی از زندانیان قدیمی زندان الکاتراز (سیلوین) ربط میدهد در صورتی که او دو دهه پیش مردهاست . بدین ترتیب مدسن با آشنایی با سرگرد هوزر (یکی از نگهبان آلکاتراز در سال 1960 میلادی که هنوز زنده است) وارد ماجرایی تازه می شود. زندانیان یکی پس از دیگری مجددا باز میگردند و خواسته یا ناخواسته دست به جنایاتی درست شبیه قبل از دستگیری خود میزنند. یکی از این زندانیان پدربزرگ خود کاراگاه مدسن است که کلید حل همه معماهای مربوط به این ماجراست.
تولید
این سریال توسط شرکت تولیدات بونانزا با همکاری کمپانی کهنه کار بد روبات تولید شدهاست . همچنین نکته جالب توجه دیگر این سریال این است که یکی از تهیه کنندگان آن جی. جی. آبرامز تهیه کننده چندین و چند سریال پرببیننده دیگر است که به همراه برایان بروک و همچنین نمایشنامه نویسان این سریال بر عهده دارند.
قابل توجه دوستانی که از اهنگ این وبلاگ خوششان امده و میخواهند اسمش را بدانند
once upon december
امیدوارم لحظات خوشی را در این وبلاگ سپری کنید ولطفا در قسمت نظرات پیشنهادات و انتقادات خود را بگویید تا اشکالات برطرف بشود و من هم مطالب مورد نظر شما را در این وبلاگ قرار دهم.
گرگ و میش (به انگلیسی: Twilight) رمانی خون آشامی که توسط استفانی میر نوشته شده است، میباشد. این کتاب به صورت رسمی با جلد سخت در سال ۲۰۰۵ منتشر شد و نام اولین کتاب این مجموعه گرگ و میش میباشد که قهرمان این داستان ایزابلا "بلا" سوان هفده ساله نام دارد، او از شهر فینیکس در ایالات آریزونا به شهر فورکس در ایالت واشینگتن سفر میکند و زمانی که عاشق خونآشامی به اسم ادوارد کالن میشود، زندگیاش به خطر میافتد. کتابهای بعد این مجموعه شامل ماه نو و کسوف هستند.
دخترنوجوانی به اسم ایزابلا " بلا" سوان تصمیم میگیرد از خانه مادرش در فینیکس در آریزونا به شهر کوچک فورکس (به انگلیسی: Forks)در ایالت واشنگتن نقل مکان کند و در کنار پدرش چارلی زندگی کند. در مدرسه بلا با همکلاسی مرموزش ادوارد کالن آشنا میشود. ادوارد در اصل خون آشام ۱۰۹ سالهای است که در ظاهر نوجوان ۱۷ سالهای به نظر میآید.البته ادوارد و خانواده اش فقط از خون حیوانات می آشامند. هر چند در ابتدا ادوارد سعی میکرده از این عشق دوری کند ولی با این حال آن دو دل به یکدیگر میبازند. بلا ادوارد را خاطرجمع میسازد که مشکلی با خون آشام بودن او و خانواده اش ندارد. وقتیکه سه خونآشام مسافر جیمز، لورن و ویکتوریا به شهر فورکس گذر میکنند، زندگی بلا دستخوش خطر از جانب آنها میشود. خانواده ادوارد، یعنی آلیس، کارلایل، اِسم، جاسپر، اِمت، و روزالی به او کمک میکنند که از دست خون آشامها فرار کند و زندگی خود را به خطر میاندازند تا او را حفظ کنند.
درباره فیلم
این فیلم براساس اولین رمان خون آشامی از مجموعه محبوب و پرفروش گرگ و میش، نوشتهٔ استفانی مایر است. فیلمنامهٔ این فیلم را که ملیسا روزنبرگ تهیه کرده، در شش ماه نوشته شده است و فیلمبرداری آن از فوریه ۲۰۰۸ آغاز شد و تا مه همان سال ادامه داشت.
هاردویک، کارگردان فیلم در مصاحبهای با امتیوی اعلام کرد که آهنگی از گروه راک میوز (Muse) در فیلم قرار گرفته که مربوط به یکی از صحنههای دلشکستگی کاراکترهای فیلم است.
بازیگران فیلم در سال ۲۰۰۹
برای نقش ادوارد بیش از پنج هزار نفر تست بازیگری دادند که در آخر رابرت پتینسون از انگلیس برای این نقش انتخاب شد. رابرت پتینسون در مصاحبهای گفته است که این اولین نقش آمریکایی است که بازی کرده و هیچ تمرین رسمی هم برای لهجه آمریکایی انجام نداده است. او پیش از این در چهارمین قسمت فیلم هری پاتر در نقش سدریک دیگوری بازی کرده بود.
آرتمیس فاول مجموعه هشت جلدی از کتابهای فانتزی نوشتهٔ اُین کالفر (Eoin Colfer - pronounced Owen) نویسندهٔ ایرلندی است. شخصیت اصلی آرتمیس فاول، نوجوان نابغه و ماجراجو است. کتاب نخست یعنی آرتمیس فاول (Artemis Fowl) در سال ۲۰۰۱ منتشر و با استقبال و تحسین جهانی روبرو شد. کتاب هفتم، آرتمیس فاول و عقده آتلانتیس (Artemis Fowl And The Atlantis Complex) در سال ۲۰۱۰ منتشر شد. هشتمین و آخرین کتاب، آرتمیس فاول و آخرین محافظ (Artemis Fowl And The Last Guardian) نام دارد و ۱۰ ژوییه ۲۰۱۲ در آمریکا توسط انتشارات دیزنی هایپِریَن بوکز منتشر میشود. کتابهای مصور جلدهای یک و دو یعنی آرتمیس فاول و آرتمیس فاول و ماجرای شمال (Artemis Fowl And The Arctic Incident) در سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۹ به بازار آمدند. کتاب مصور جلد سوم این مجموعه و فیلم دو کتاب اول نیز در حال بررسی است.
آرتمیس فاول اولین کتاب در مجموعهاست که در آن، آرتمیس ۱۲ ساله نوجوان نابغه و نیمه قهرمان همراه با محافظ شخصی اش باتلر، سروان هالی شورت از نیروی ویژهٔ پلیس زیرزمین اجنه (Lower Element Police - LEP) را گروگان گرفته و در ازای آزادی او یک تن شمش طلای ۲۴ عیار از مردم - جامعهٔ جن و پریها که از دست انسانها پنهان و به زیر زمین پناه بردهاند - میخواهد. کتاب مصورش نیز در سال ۲۰۰۷ منتشر شد. در اواسط سال ۲۰۰۸ ایدهٔ ساخت فیلم آن و کتاب بعدی توسط جیم شریدن - کارگردان ایرلندی برندهٔ اسکار - مطرح شد.
ماجرای شمال کتاب دوم در این مجموعهاست که دربارهٔ نجات آرتمیس فاول اول (پدر آرتمیس فاول دوم) از دست مافیای روسیهاست و همچنین شورش گابلینها و باند سه رئیسهٔ کِل و نیز خیانت اُپال کوبویی و سروان برایِر کادگیون را به صحنه می کشاند. کتاب مصور ماجرای شمال در سال ۲۰۰۹ به انتشار رسید.
در کتاب سوم، جان اسپیرو، غول صنعت در شیکاگو، مکعب بین را که اختراع آرتمیس بوده از وی میدزدد اما به کمک اجنه این وسیله به پسرک ۱۳ ساله بازگردانده میشود. در داستان، محافظ آرتمیس، باتلر، مجروح و سپس به لطف جادوی اجنه و توسط هالی شورت شفا داده میشود. پس از بازگرداندن مکعب بین، اجنه، آرتمیس، باتلر و جولیت، خواهر باتلر را خاطره شویی میکنند. [] کتاب مصور این جلد نیز اواخر سال ۲۰۱۲ به چاپ خواهد رسید.
آرتمیس فاول و انتقام اُپال
کتاب چهارم، آرتمیس فاول و انتقام اُپال، نقشه دوم پیکسی نابغه اُپال کوبویی را برای تصرف دنیا نشان میدهد. اپال، جیوانی زیتو را که یکی از طرفداران محیط زیست است، تحت جادویش مجبور میکند که کاوشگری را به زیر زمین برای تحقیقات بفرستد تا درنهایت قوم اجنه و رازهایشان برملا شود. این هالی و آرتمیس - که بعد از خاطره شویی دوباره به طریقی حافظه اش را بدست آورده - هستند که مانع کوبویی میشوند. هرچند این ماجرا با موفقیت آنها تمام میشود، اما بهایی هم پرداخته میشود؛ از جمله مرگ فرمانده پلیس زیرزمین جولیوس روت توسط اپال که اپال با نقشه اش هالی را مقصر مرگ او نشان میدهد. در انتها با دستگیری اپال، هالی تبرئه میشود اما او بدون روت شغلش را در پلیس زیرزمین رها میکند و همراه با مالچ دیگامز کارگاه خصوصی میشود.
آرتمیس فاول و مهاجران گمشده
آرتمیس فاول و مهاجران گمشده دربارهٔ بازگرداندن دیوها - نژاد دیگری از اجنه - و جزیره شان هایبراس از برزخ با کمک دیو جادوگری به نام شماره یک است. دیوها در زمان گذشته تصمیم میگیرند تا با ارتشی از جنگ جوها و جادوگرانشان به انسانها حمله کنند و قوم بشریت را نابود کرده تا بتوانند باری دیگر بجای زیرزمین زندگی کردن، آزادانه روی زمین زندگی کنند؛ اما جادوگران آنها وردی را اشتباه خوانده و از زمین و زمان به برزخ کشیده میشوند، جایی که زمان بی معنی است.
آرتمیس فاول و معمای زمان
در این کتاب که کتاب ششم از این مجموعهاست، مادر آرتمیس، آنجلین، به بیماری نادری به نام طلسم تراپی دچار میشود و درمان آن در مایع مغزی لمور سفید ماداگاسکاری پیدا میشود که ظاهراً آرتمیس در ۱۰ سالگی آخرین نمونه از نسل آن جانور را به طورغیرمستقیم میکشد. دیو جادوگر، شماره یک، هالی و آرتمیس را در زمان به عقب میبرد و آرتمیس ۱۴ ساله باید با خود ۱۰ ساله اش روبرو شود، به نحوی خودش را از فروش لمور کوچک به دیمون کرونسکی رئیس طرفداران انقراض منع کند و با اپال کوبویی زمان قبل دست و پنجه نرم کند.
آرتمیس فاول و عقدهٔ آتلانتیس
در هفتمین کتاب، آرتمیس به دلیل احساس گناه و عذاب وجدانهایش از کارهای خلافی که در گذشته انجام دادهاست، دچار بیماری روانی از اجنه میشود که تشابه زیادی به بیماریهای وسواس، چند شخصیتی و پارانویا انسانها دارد. شخصیت دوم این نابغه ۱۵ ساله که اوریون (Orion) نام دارد و زیاد هم به نابغهها نبرده، ظاهر میشود. او هالی را عشق واقعی اش و فلی را اسب افسانهای مینامد. در همین جریان، ترنبال برادر کوچکتر و خلافکار فرمانده روت که زندانی است، تلاش میکند تا آزاد شود و به همسر انسانش که برخلاف اجنه که صدها سال عمر میکنند، پیر شدهاست جوانی ابدی بدهد و آرتمیس و اریون هم در این شرایط باید مانع به حقیقت رسیدن نقشه ترنبال شوند که باعث نابودی بسیاری از جن و پریها میشود.
آرتمیس فاول و آخرین محافظ
این کتاب که آخرین کتاب است، ۱۰ ژوییه ۲۰۱۲ برابر با ۲۰ تیر ۱۳۹۱ در آمریکا و در آگوست در بریتانیا به چاپ خواهد رسید. فصل اول این کتاب برای مشتاقان و طرفداران آرتمیس فاول در وبگاه USA Today و آمازون به نمایش گذاشته شدهاست. طبق گفتههای کالفر، معبدی از هزاران اجنه مرده در نزدیکی عمارت فاول است که درگاهش توسط اپال کوبویی باز میشود، آنها به بیرون میآیند و بدن پدر و مادر و برادرهای دوقلوی آرتمیس را تسخیر میکنند. آرتمیس و هالی تنها یک شب فرصت دارند تا مانع گسترش این اتفاق و تسخیر بقیه انسانها و بالاخره نابودی آنها شوند.
کارهای دیگر
همانطور که گفته شد، دو کتاب نخست به صورت مصور نیز به انتشار رسیدهاند و کتاب سوم در حال چاپ است. کتاب دیگر در این مجموعه به نام فایلهای آرتمیس فاول (Artemis Fowl's Files) در آکتبر ۲۰۰۴ به چاپ رسید.
شرکت الکترونیک آرتز، شش کتاب نخست این مجموعه را به خاطر ساخت بازیهایی برای نینتندو دی ای و نینتندو دی اس آی خرید و در سال ۲۰۰۹ روانه بازار کرد.
کتابهای صوتی این مجموعه توسط ناتانیال پارکر، آدریان دانبار و اِن ریتل برای انتشارات متفاوت خوانده شدهاست.
آرتمیس فاول در ایران
آرتمیس فاول با نام آرتمیس فاول و گروگانگیری اولین بار با قطع پالتویی در سال ۱۳۸۲ توسط انتشارات افق و ترجمهٔ شیدا رنجبر به چاپ رسید. شش کتاب بعدی نیز در سالهای بعد به انتشار رسیدند.
شخصیتهای اصلی
آرتمیس فاول دوم
نابغهٔ ایرلندی و تبهکار عقل کلی که تنها ۱۲ سال دارد. آرتمیس فاول برای تأمین آیندهٔ مالی خانواده اش که در واقع امپراطوری ای از قرنها تبهکاری و جنایت است دست به کارهای خلاف میزند. در ابتدا او پسری خشک برخورد و بدگمان حتیٰ نسبت به نزدیکترین دوستش یعنی باتلر است. در طول داستان و اتفاقهایی که رخ میدهد، رفتارش به سمت هر چه بهتر تغییر جهت میدهد و او کم کم درمورد کارهای گذشته اش احساس پشیمانی و عذاب وجدان میکند و برخلاف گذشته شروع به دوست داشتن خانواده اش میکند. به خاطر تغییر رفتارش و تأثیرهایی که هالی و خانواده اش رویش گذاشتند، او از کارهای خلاف رو به دزدی تنها از انسانهای خلافکار میکند و یافتههایش را با مردم درستکار تقسیم میکند (در کتاب چهارم، آرتمیس خودش را به رابین هود نسل جدید تشبیه میکند). در جلد اول، آرتمیس، سروان هالی شورت را برای به چنگ آوردن مقدار عظیمی طلا گروگان میگیرد. بعدها او و اجنه صلح میکنند و با اتحاد عجیبی به نجات دادن قوم جن و پری می پردازند.
هالی شورت
هالی، اِلف شجاع و قاطع و اولین و تنها سروان درجه دار زن در نیروی ویژه پلیس زیرزمین است. او با یک متر قد (۹۹ سانتی متر طبق کتاب که برای اجنه معمول است)، موهای خرمایی و کوتاه، چشمانی عسلی، پوستی نسبتاً تیره و هیکلی قوی و لاقر مانند ژیمناستها، زیبایی دارد که همان طور که آرتمیس در کتاب دوم میگوید زیبایی خطرناک شبیه زیبایی عنکبوتهای سیاه مخملی است. بعدها یک چشمش با یک چشم آبی آرتمیس در جریان زمان عوض میشود. با این که در ابتدا، آرتمیس و باتلر او را میدزدند، او در نبردی با یک ترول، باتلر را بدون هیچ خشم و کینه و با محبت شفا میدهد و او را از مرگ حتمی بخاطر زخمهای وخیم نجات میدهد. همین باعث میشود که آرتمیس و باتلر در مورد قوم اجنه تجدید نظر کنند. از آن به بعد، او به همراه آن دو به نجات دنیای انسانها و اجنه مشغول شد. رابطه او و آرتمیس از ابتدای داستان از خشم و دشمنی فراوان به احترام زورکی و سپس به دوستی و کمی هم عشق به آرامی تغییر کرد.
داماوویی باتلر
باتلر، از خدمهٔ فاولها، محافظ آرتمیس و نزدیکترین دوست او بودهاست. دانش بی اندازه اش دربارهٔ سلاحها و ابزار جنگی و همچنین هنرهای رزمی او را تبدیل به اولین انسانی کرد که توانسته با یک ترول تن به تن بجنگد و پیروز شود. او آرتمیس را از این سر دنیا تا آن سرش برای ماجراجوییهایش دنبال کرد و از ابزار و اسامی تقلبی زیادی برای ارضای اهداف آرتمیس استفاده کرد.
فُلی
فُلی یک سنتور نابغه، مشاور تکنینکی پلیس زیرزمین، مخترع وسایل گوناگون و همچنین ارائه دهندهٔ راهکارهایی برای جلوگیری از خبردار شدن انسانها از قومشان است. او وسایلی همچون بالها و شاتلها و لباسها و سایر چیزهای مورد نیاز افسرهای پلیس زیرزمین را میسازد. خورهٔ کامپیوتر و هکر ماهری است و با کسی جز سروان هالی شورت خوشرفتاری ندارد.
اُپال کوبویی
پیکسی روانی ای است که رویای تصاحب دنیا و نابودی دشمنان سرسختش یعنی پلیس زیرزمین را ذهن خود می پروراند. او نیز نابغهٔ دیگری است که آزمایشگاه و تولیدات کوبویی را برای سرکوب پدرش ساخت. در بیشتر داستانهای آرتمیس فاول آمدهاست و نقش اصلی منفی را در شورش گابلینها و برای تصاحب دنیا و روبرو کردن انسانها و اجنه و نیز در اختیار گرفتن زمان بازی کردهاست. او در کتاب چهارم، فرمانده جولیوس روت را به قتل می رساند و هالی را به عنوان مقصر نشان میدهد. از فلی، عاشق و خورهٔ رایانه و تکنولوژی، متنفر است زیرا در مسابقهای در دانشگاهشان، فلی پیروز شد.
پس زمینه داستان
کالفر خود گفتهاست که این مجموعه در رابطه با بزرگ شدن پسری نابغهاست. طمع، اعتماد و تفاوت میان خوب و بد، عالی و شیطانی نیز در در سایه روشن این کتابها قرار دارند.
نقد و انتقادات
مجموعه آرتمیس فاول را از لحاظی هری پاتر جدید مینامند، هر چند که کالفر و خیلی از طرفداران آرتمیس موافق نیستند. کیت کالوِی از روزنامهٔ ساندِی بریتانیا در مورد کتاب اول میگوید:" نمونهای هوشمندانه و حیرت آور که اختراعات و مدرنیته از آن سرازیر است." یا مجله تایم که میگوید ؛ " آرتمیس فاول کتابی خنده دار و بامزهاست؛ ترکیب هوشمندانهای از گذشته و حال، جادو و تبهکاری و جنایت است." همچنین نیویرک تایمز عقیده دارد: "کالفر به طور وحشتناک و فجیعی عالی کار کردهاست."
غرور و تعصب (۱۷۹۶)، نام کتاب بسیار مشهوری از نویسندهٔ انگلیسی، جین آستن است.
این کتاب، دومین داستان جین آستن است. او این داستان را در سال ۱۷۹۶، در حالی که تنها ۲۱ سال داشت، نوشت، اما تا سال ۱۸۱۳ چاپ نشد.
اکثر منتقدین غرور و تعصب را بهترین اثر جین آستن میدانند و خود او آن را «بچهٔ دل بند خود» مینامد. با این حال، این کتاب، که ابتدا با نام «تأثرات اولیه» نوشته شده بود، تا مدتها توسط ناشرها رد میشد و وقتی پس از ۱۸ سال به چاپ رسید، به جای نام آستن، نام «یک خانم» به عنوان نام نویسنده روی جلد به چشم میخورد.
آقا و خانم بنت(Bennet) پنج دختر داشتند . جِین و الیزابت بزرگ تر از سه خواهر دیگر بودند و زیباتر و سنگین تر.چندی بود که در همسایگی شان در باغی به نام "نِدِرفیلد" مردی سرشناس و ثروتمند به اسم "چارلز بینگلی" زندگی می کرد که بسیار با محبّت و خوش چهره بود.خانم بنت می کوشید تا هر طور شده مرد جوان را برای ازدواج به یکی از دخترانش مایل کند . در یک مهمانی که بینگلی ترتیب داده بود، خانواده ی بنت نیز حضور داشتند .آقای دارسی، دوستِ شوهرِ خواهر چارلز هم در آن جشن بود .او سر و وضعی آراسته و پر غرور داشت .آن شب، جین با چارلزبینگلی آشنا شد . دوشیزه بینگلی هم دوست داشت دارسی به او توجه کند که چنین نشد.
پس از آن مراسم، همه از خودبزرگ بینی و بدخلقی دارسی صحبت می کردند؛ ولی الیزابت حسی درونی نسبت به او داشت .از سوی دیگر کشیش "کالینز"، برادرزاده ی آقای بنت و وارث خانواده ی آن ها قصد داشت تا با یکی از دخترعموهایش ازدواج کند .وی نخست جین را برگزید، ولی وقتی فهمید جین با بینگلی می خواهد نامزد کند به فکر الیزابت افتاد. خانم بنت هم با این پیوند موافق بود؛ چون دراین صورت ارث خانوادگی آن ها به غریبه ها نمی رسید. با این حال الیزابت درخواست کالینز را رد کرد و تهدیدهای مادرش را نیز نادیده گرفت. در همین روزها با آقای "ویکهام" آشنا شد .ویکهام خود را برادرخوانده ی دارسی معرفی کرد و از دارسی به بدی یاد نمود.الیزابت با شنیدن این حرف ها عمیقاً به فکر فرو رفت .آیا دارسی همسر خوبی برای او بود ؟ آیا او را خوش بخت می کرد؟ الیزابت کوشید تا بیش تر از دارسی بداند و اخلاق و رفتار او را زیر نظر بگیرد تا او را بهتر بشناسد.
پس از چندی خانواده ی آقای بینگلی به خانه ی دارسی در لندن رفت.این سفر را خواهر بینگلی طراحی کرده بود. او عاشق دارسی بود و با این حیله ی زنانه می خواست بین برادرش و جین فاصله بیندازد تا چارلز به خواهر دارسی علاقه مند شود تا بدین گونه دارسی را از آن خود کند .
جین و الیزابت از این موضوع خبر یافتند.الیزابت در ذهنش دارسی را نیز بی تقصیر نمی دانست .کشیش کالینز وقتی دید که دخترعمویش الیزابت هم برای ازدواج با او بی میل است متوجه دوست الیزابت، شارلوت شد و سرانجام با او عروسی کرد .
زمانی گذشت .از بینگلی و دارسی خبری نشد .جین با دایی و زن دایی اش به "هانسفورد" رفت تا شاید روحیه ی از دست رفته اش را بازیابد.پس از هفته ای الیزابت هم نزد وی رفت .در آن جا با دارسی دیدار کرد. دارسی به او اظهار عشق و علاقه کرد؛ ولی الیزابت با ردّ درخواست وی، از ستم های او به ویکهام و جداسازی چارلز از جین سخن راند .دارسی در نامه ای به الیزابت نوشت :« خانم محترم !ویکهام فردی هوس باز و دروغ گو است. او قصد فریب خواهر کوچک تان را دارد . »
چندی نمی گذرد که این حقیقت آشکار می شود؛ زیرا ویکهام با "لیدیا "(خواهر کوچک الیزابت)به لندن می گریزد.دارسی ترتیبی می دهد که آن ها را بیابند .سپس با پرداخت پول به هر دو، ویکهام را وادار می کند تا با لیدیا ازدواج نماید .
چارلز بینگلی نیز در آن جا جین را می بیند .خواهرش می کوشد تا او را از پیوند با جین منصرف کند؛ ولی بی ثمر است .آن ها عاشق هم اند .دارسی نیز دست از سر الیزابت برنمی دارد و باز هم به او پیشنهاد ازدواج می دهد .الیزابت این بار می پذیرد .
غرور و تعصب
غرور و تعصب پرطرفدارترین اثر جین آستین طنزی ظریف و هوشمندانه و شخصیت هایی دوست داشتنی دارد. آستین این رمان را زمانی که فقط 21 سال داشت خلق کرد.
براساس این رمان فراموشنشدنی تاکنون نمایش های متعدد، اقتباس های تلویزیونی و چندین فیلم سینمایی ساخته شده است.
آستین برخلاف قهرمان های رمانش در طول عمر 42 ساله اش هزگر ازدواج نکرد.
مجموعه ي جديد براندون مول - نويسنده ي مجموعه ي افسانه - beyonders نام دارد و متن زير توسط خود نويسنده راجع به اين كناب توضيح ميدهد ...
در حال حاضر مشغول كار بر روي مجموعه جديدي هستم كه جلد اول ان با نام دنياي خالي از قهرمان منتشر شده است . در اين داستان چندين نوجوان از دنياي ما به دنيايي عجيب و خطرناك وارد ميشوند كه در ان امپراطوري فاسد به صورت برنامه ريزي شده در حال قتل تمام قهرمانان است . تمام كتابهايي كه پيش از اين نوشته ام همگي در دنياي حقيقي خودمان شكل گرفته اند و اكنون بسيار خوشحال هستم كه ميتوانم خوانندگان كتاب هايم را به دنيايي خيالي ببرم . نزديك به ده سال براي نوشتن اين مجموعه سه گانه برنامه ريزي كرده ام و اطمينان دارم كه ميتوانم مخاطبانم را در سفري هيجان انگيز با خود همراه كنم .))
ميلاد فشتمي مترجم مجموعه ي افسانه به علاقه مندان اثار براندون مول نويد ميدهدكه مجموعه ي جديد اين نويسنده نيز ترجمه و جلد اول ان به نام ((دنياي خالي از قهرمان)) در اينده اي نزديك توسط انتشارات بهنام منتشر خواهد شد.
Beyonders: A World Without Heroes
Jason Walker has often wished his life could be less predictable—until a routine day at the zoo ends with Jason suddenly transporting from the hippo tank into a strange, imperiled world. Lyrian holds dangers and challenges unlike anyplace Jason has ever known. The people all live in fear of their malicious wizard emperor, Maldor. The brave resistors who once opposed the emperor have been bought off or broken, leaving a realm where fear and suspicion prevail.
In his search for a way home, Jason meets Rachel, who was also mysteriously drawn to Lyrian from our world. With the help of a few scattered rebels, Jason and Rachel become entangled in a quest to piece together the word of power that can destroy the emperor and learn that their best hope to find a way home will be to save this world without heroes.
Beyonders 2: Seeds of Rebellion
The second epic installment of Brandon Mull’s #1 New York Times bestselling fantasy series! After the cliffhanger ending of A World Without Heroes, Jason is back in the world he’s always known—yet for all his efforts to get home, he finds himself itching to return to Lyrian. Jason knows that the shocking truth he learned from Maldor is precious information that all of his friends in Lyrian, including Rachel, need if they have any hope of surviving and defeating the evil emperor.
Meanwhile, Rachel and the others have discovered new enemies—as well as new abilities that could turn the tide of the entire quest. And as soon as Jason succeeds in crossing over to Lyrian, he’s in more danger than ever. Once the group reunites, they strive to convince their most-needed ally to join the war and form a rebellion strong enough to triumph over Maldor. At the center of it all, Jason and Rachel realize what roles they’re meant to play—and the answers are as surprising as they are gripping.
از مرد غریبه جز سایه اش چیزی دیده نمی شود، ولی مگی می تواند از پشت پنجره هاله ای از چهره ی مرد را ببیند. این غریبه کیست که گَردانگشت صدایش می زنند؟ کاپریکورن و جادوزبان چه نقشه ای دارند؟ مگی که عاشق کتاب و کتابخوانی است، جواب این پرسش ها را در یک کتاب پیدا می کند؛ اما خب که چی؟!
کورنلیا فونکه نویسنده ی پرآوازه ی آلمانی در سال 2008 جایزه بمبئی و جایزه ی رزوتیا را دریافت کرد. کتاب سیاه قلب او از مهم ترین رمان های ادبیات نوجوان است و در نمایشگاه لایپزیک (2009) به عنوان محبوب ترین کتاب منتخب نوجوانان، جایزه ی بین المللی نوجوانان را از آن خود کرد.
این کتاب، جلد اول از «رمان های سه گانه ی فونکه» است.
ناتانیل، پسر یازده ساله، شاگرد یک جادوگر است. روزی لاویس، جادوگر بیرحم او را در مقابل دیگران تحقیر میکند. ناتانیل سختترین وردها را یاد میگیرد و برای انتقام، بارتیمیوس ـ جن هزار ساله ـ را احضار میکند. اما زمانی که جن را میفرستد تا بزرگترین گنجینهی لاویس را بدزدد، در توفانی از جاسوسی، قتل و شورش گرفتار میشود.
ناتانيل، جادوگر چهارده ساله، اكنون ماموريت دارد گروهي را كه در مراكز مهم شهر حادثه ميآفرينند، شناسايي و نابود كند. اما اين كار، ساده نيست.
اعضاي گروه مخفي، از جمله كيتي، خود را پنهان كردهاند و همزمان با حملههاي ديگري به پايتخت، ذهن ناتانيل را به هم مي ريزند. آيا اين حملهها از سوي همان گروه مخفي است يا گروهي خطرناكتر؟ ناتانيل براي كشف حقيقت بايد به پايتخت سرزمين دشمن برود و جن بزرگ، بارتيميوس را احضار كند.
جن بزرگ بارتيميوس به علت اقامت طولاني در اين دنيا ضعيف شده و ناتانيل به علت فشارهاي زياد، ناخودآگاه با او بدرفتاري ميكند.
كيتي رقيب ناتانيل هم در حال تكميل تحقيقاتش دربارهي سحر و جادو و تاريخ زندگي بارتيميوس است. در آخرين كتاب از سهگانهي بارتيميوس بار ديگر سرنوشت ناتانيل، كيتي و بارتيميوس در هم ميآميزد و براي نخستين بار اسرار زندگي بارتيميوس فاش ميشود...
جاناتان استرود در سال 1970 در بدفورد انگلستان به دنيا آمد. در فاصلهي 7 تا 9 سالگي به علت بيماري، بيشتر روزها در بيمارستان بستري بود و از همان زمان عشق به جهان فانتزي در وجودش ريشه دواند. در دانشگاه ادبيات انگليسي خواند و سپس در انتشارات واكر لندن ويراستار فرهنگنامهها، كتابهاي مذهبي و تاريخي شد.
سهگانهي بارتيميوس او به سرعت در فهرست كتابهاي پرفروش جهان قرار گرفت.
مارکو پولو (زادهٔ ۱۵ سپتامبر۱۲۵۴ - درگذشتهٔ ۹ ژانویه۱۳۲۴)[] یک تاجر و جهانگرد ونیزی[] از جمهوری ونیز بود که سفرهایش را در کتابی به نام Il Milione (میلیون) ثبت کردهاست، امروزه این کتاب با نامهای کتاب شگفتیهای جهان یا توصیفی بر جهان یا سفرهای مارکوپولو شناخته میشود. این کتاب در شناساندن آسیای مرکزی و چین به اروپاییان نقش کلیدی داشت. مارکو هنگامی تجارت را فراگرفت که پدر و عمویش نیکولو و مَفیو به آسیا سفر کرده بودند و احتمالا با قوبلایخان دیدار داشتند. در سال ۱۲۶۹ آنها به ونیز بازگشتند و مارکو را برای نخستین بار دیدند. پس از آن پدر و عمو به همراه مارکوی ۱۷ ساله برای سفر با کشتی به آسیا دوباره آماده شدند، پس از ۲۴ سال به ونیز بازگشتند و ونیز را درگیر در جنگ با جمهوری جنوا یافتند. مارکو به زندان افتاد و داستانهایش را برای هم سلولی اش تعریف کرد. او در سال ۱۲۹۹ از زندان آزاد شد و مردی ثروتمند شد، ازدواج کرد و دارای ۳ فرزند شد. او در سال ۱۳۲۴ از دنیا رفت و در سن لورنزو به خاک سپرده شد. این گونه سفرها و ماجراجوییهای مارکوپولو، الهام بخش کسانی چون کریستف کلمب بود.[]
فرودگاه مارکوپولوی ونیز و کشتی مارکوپولو برای یادبود او چنین نامگذاری شدهاند. همچنین چندین فیلم و کتاب هم در رابطه با او ساخته و نوشته شدهاست.
آغاز زندگی و سفر به آسیا[]
زمان و مکان دقیق زاده شدن مارکوپولو نامشخص است و بیشتر نظریههای امروزی بر پایهٔ حدس و گمان است. یکی از جاهایی که احتمال آن میرود محل به دنیا آمدن او باشد، یکی از شهرهای ونیز به نام سن جیووانی کریسوستومو است. همچنین برخی از زندگی نامه نویسان گفتهاند که مارکو در شهر کوچک کرزولا در جزیرهٔ کرزولا در کرواسی امروزی به دنیا آمدهاست، هرچند برای این ادعا هنوز سندی پیدا نشدهاست.[] ذربارهٔ روز تولد مارکو سالی که بیشترین اشاره به آن شدهاست حدود ۱۲۵۴ میلادی است.[Note ۱] پدر مارکو، نیکلاس پولو تاجر بود که بیشتر با خاورمیانه در تجارت بود و از این راه به اعتبار و ثروت زیادی رسیده بود.[] پیش از تولد مارکو، نیکلاس و برادرش مافئو (پدر و عموی مارکو) به یک سفر تجاری رفته بودند.[] در سال ۱۲۶۰ آن دو در قسطنطنیه ساکن بودند، هنگامی که توانستند پیشبینی کنند که قرار است وضعیت سیاسی تغییر کند بی درنگ تمام دارایی خود را تبدیل به پول کردند (جواهر و اجسام باارزش) و از آن منطقه گریختند.[] برپایهٔ کتاب سفرهای مارکوپولو، پدر و عموی مارکو از بیشتر منطقههای آسیا گذر کردند و با قوبلایخان هم دیدار داشتند.[] در این میان مادر مارکو نیز از دنیا میرود و او به ناچار پیش عمو و عمه اش بزرگ میشود.[] مارکو به خوبی آموزش میبیند و راه و رسم تجارت، پول خارجی، ارزیابی شرایط و چگونگی نگهداری و در دست گیری کشتیهای باری را به خوبی فرا میگیرد.[] البته او زبان لاتین را بسیار کم میآموزد یا به روایتی اصلا یاد نمیگیرد.[]
نقشهٔ سفرهای مارکوپولو
در ۱۲۶۹ پدر و عموی مارکو به ونیز بار میگردند و برای نخستین بار مارکو را از نزدیک میبینند. در ۱۲۷۱ مارکو، پدر و عمویش رهسپار سفر به آسیا میشوند و مجموعهای از رویدادها را تجربه میکنند. این مجموعه رویداد در کتاب مارکو نوشته شدهاست. آنها پس از نزدیک به ۲۴۰۰۰ کیلومتر (۱۵۰۰۰ مایل) سفر در ۱۲۹۵ پس از ۲۴ سال دوباره به ونیز باز میگردند درحالی که مقدار زیادی پول و گنجینه همراه خود دارند.
دستگیری در جنوا و زندگی پس از آن[]
افسانه یا واقعیت[]
دادههای جدید نشان میدهد که مارکو پولو، هیچگاه از زادگاهش خارج نشد و تمام سفرنامههایش، داستانهای دست دومی دربارهٔ چین، ژاپن و امپراطوری مغول هستند که فرسنگها دورتر از مشرق زمین، در سواحل دریای سیاه از بازرگانان ایرانی شنیده بود.
الماس هاي معروف جهان بدلايل مختلف معروف شده اند برخي به خاطر اندازه ، برخي ديگر به خاطر زيبايي و رنگ ولي علت اصلي شايد گذشته يا تاريخي باشد كه آن الماس تجربه نموده است . در اينجا تعدادي از معروفترين الماسهاي دنيا را برايتان معرفي مي كنيم اما قبل از آن لازم به يادآوري است كه گوهرها بخصوص الماس با واحد قيراط سنجيده ميشوند در واقع هر قيراط 2/. گرم وزن داشته و يابه عبارتي هر گرم برابر با 5 قيراط مي باشد.
كوه نور با 92/108 قيراط وزن از ميان الماسهای مشهور جهان، بی شک کوه نور افسانه آميزترين آنها به شمار می رود اين الماس از يك سنگ اوليه 186 قيراطي برش داده شد. سرگذشت پر نشيب و فراز و حيرت انگيز آن با تاريخ هند، افغانستان، ايران و انگلستان درآميخته است. کوه نور در قرن شانزدهم ميلادی، در دوران سلطنت بابر، بنيانگذار سلسله گورکانی هند پديدارشد. سپس الماس مشهور به نوبت به دست شاه جهان(کسی که دستور ساختمان بنای تاج محل را داد)، اورنگ زيب(که تعصب دينی اش باعث اختلاف ميان هندوان و مسلمانان شد) مي رسد، اين الماس توسط نادرشاه افشار (يکی از معروفترين جهانگشايان آسيا) درسال 1739 به ايران آورده شد تا اينکه سرانجام به انگلستان برده می شود. كوه نور در سال 1850 به ملكه ويكتوريا اهدا شد در دربار انگليس بر روي آن تراش مجدد صورت گرفت و در تاج ملكه اليزابت دوم قرار گرفت هم اكنون از اين الماس در برج لندن (Tower Landon )نگهداري مي شود.
درسدن (Dresden) اين الماس به رنگ سبز بوده و 41 قيراط وزن دارد محل پيدايش آن بطور دقيق مشخص نيست ولي احتمالا" بايستي از هندوستان آمده باشد از تاريخچه اين الماس تا سال 1742 ميلادي اطلاعي در دست نيست در اين زمان بود كه اين الماس به فردريخ اگوست دوم دوك ساكسوني فروخته شد در حال حاضر اين الماس در بناي طاق سبز (Green Vaults) شهر درسدن آلماني نگهداري مي شود.
اميد (Hope) الماسي آبي رنگ با وزن 52/45 قيراط ،اين الماس در سال 1830 بوسيله يك بانكدار امريكايي بنام H-Ph Hope خريداري شده و دو باره برش داده شد از سال 1958 از اين الماس در انستيتو اسميت زونياي واشنگتن نگهداري مي شود.
ستاره افريقا يا كولينان يك (cullinan I) با 20/530 قيراط وزن ، سنگ برش نخورده اين الماس 3106 قيراط وزن داشت اين سنگ بزرگترين سنگي بوده است كه تاكنون پيدا شده سپس اين سنگ توسط سرتوماس كولينان رئيس كمپاني معدن به 105 قطعه برش دا ده شد كه بزرگترين آن كولينان يك نام گرفت برش اين الماس ها بوسيله تجارتخانه آشر در آمستردام صورت گرفت . اين الماس بعدهادر نشان سلطنتي انگليس((scepterزينت داده شد هم اكنون از اين الماس در برج لندن(Tower of London) نگهداري مي شود.
سنسي (sancy) با 55 قيراط وزن ، گفته مي شود كه اين الماس توسط پادشاه چارلز در طي دهه 1470 مورد استفاده قرار مي گرفته است در سال 1570 اين الماس بوسيله سيگنيور دي سنسي (همنام با الماس ) سفير كبير فرانسه به تركيه رفت هم اكنون اين الماس جهت نمايش در موزه لوور پاريس قرار دارد.
تيفاني (Tiffany) اين الماس زرد رنگ 51/128 قيراط وزن دارد و در سال 1878 در معدن كيمبرلي افريقاي جنوبي پيدا شد سنگ برش نخورده آن 42/287 قيراط وزن داشت اين الماس توسط جواهرفروشان تيفاني در نيويورك خريداري و در پاريس با 90 سطح برش داده شد.
الماس شاه(shah) اين الماس 70/88 قيراط وزن دارد وهمان طور كه در تصوير مي بينيد برش اين الماس با الماسهاي ديگر كاملا" متفاوت است اين الماس سطوح كليواژ را بخوبي نشان مي دهد سنگ اوليه اين الماس 95 قيراط وزن داشت كه پس از برش بصورت برش قطعي به 7/88 قيراط تقليل يافت.
بي نظير بودن اين الماس بدين دليل است كه در سه سطح اين الماس نام سه پادشاه مسلمان مالك اين الماس حك شده است . جهانگير شاه ، جهان شاه و فتحعلي شاه اسامي اين پادشاهان است اين الماس در هنگام حمله نادر شاه در سال 1739 بوسيله نادر شاه افشار به ايران آورده شد و بعدها طي حوادثي به روسيه رفت و در سال 1829 به تزار نيكلاس اول اهدا شد از اين الماس هم اكنون در كاخ كرملين مسكو نگهداري مي شود.
ناساك با 38/43 قيراط وزن . اين الماس در ابتدا بيش از 90 قيراط وزن داشته و در معبد شيوا نزديك ناساك هند از آن نگهداري مي شد در سال 1818 اين معبد توسط انگلستان غارت شد و در سال 1927 به نيويورك رفت و در آنجا تراش مجدد داده شد در سال 1977 بوسيله پادشاه عربستان سعودي خريداري شد و هم اكنون در تملك اين پادشاهي است .
كولينان چهار با وزن 60/63 قيراط. اين الماس نيز يكي از 105 قطعه برش خورده از بزرگترين كريستال الماس برش نخورده پيدا شده در جهان مي باشد اين الماس در تاج ملكه مري قرار گرفت و بعدها به عنوان سنجاق سينه تزئيني از آن استفاده شد هم اكنون در برج لندن از آن نگهداري مي شود.
درياي نور ( Daray - I- Nur) درياي نور يكي از بزرگترين الماسهاي شناخته شده به وزن175 تا 195 قيراط است. اين الماس به رنگ صورتي شفاف بوده و در سال 1739 بعد از حمله ايرانيها به دهليهند،توسط نادرشاه به ايران آورده شد. اين الماس بر روي تاج پادشاه ايران قرار داده شده است. درياي نور همراه با خواهر خود «كوه نور» كه اينك جزو گوهرهاي سلطنتي انگلستان است و در جلو تاج سلطنتي آن كشور نصب شده است، توسط نادر شاه افشار جزو هداياي محمد شاه گوركاني و غنايم جنگي، از هند به ايران آورده شده است. اين سنگ قيمتي پس از نادر ظاهراً به تصرف نوه وي شاهرخ در آمده، سپس به دست مير علم خان عرب خزيمه و پس از آن بدست محمد حسن خان قاجار افتاد و از او به كريم خان زند و سرانجام به لطفعلي خان زند رسيد.
آغا محمد حسن خان قاجار پس از شكست دادن و كور كردن لطفعلي خان، خود بازوبندهاي درياي نور و تاجماه را از بازوان آن گشوده متصرف گرديد و بدين گونه اين گوهر يكتا جزو گوهرهاي خزاين قاجار درآمدناصرالدين شاه معتقد بوده كه اين الماس از گوهرهاي تاج كورش كيخسرو بوده است و خود او بسيار به اين گوهر گرانبها علاقه داشت و گاهي آنرا به كلاه و زماني به بند ساعت و گاهي به سينه خود نصب ميكرد و حتي توليت درياي نور را منصبي مخصوص قرار داده بود و اين مهم را با عيان و بزرگان كشور محول ميداشت، چنانكه در ضمن وقايع سال 1296 هـ . ق. در منتظم ناصري مي خوانيم كه توليت درياي نور در ان سالها به حاجي محمد رحيم خان خازن الملك محول بوده است درياي نور بعدها داخل موزه جواهرات دولتي گرديده در همان محل بود تا در سال 1336هـ .ق. هنگامي كه محمد غلي ميرزا بر اثر شكستي كه از مشروطه خواهان خورد به سفارت روس در زرگنده پناهنده شد، اين گوهر را جزو گوهر هاي ديگري با خود به آنجا برد و مدعي بود كه گوهر مزبور ملك شخصي اوست و چيزي نمانده بود كه اين گوهر گرانبهاي ايران كه يادگار جهانگيريهاي نادر شاه ميباشد مانند خواهر خود راه ديار ديگري را در پيش گيرد ولي همت مليون و آزاديخواهان آن را نجات داد.
پس از رفت و آمدها و گفتگو هاي بسيار، اين گوهر را با مقداري گوهر هاي ديگر از محمد علي ميرزا پس گرفته به موزه و خزانه سلطنتي باز گردانيدند
الماس Diamond
ترکیب شیمیایی: کربن
بیشتر الماسها بدون رنگند. الماسها با یک رنگ زمینه قوی مثل قهوه ای، زرد، صورتی، قرمز، آبی یا سبز شناخته شده هستند. نام الماس از نام یونانی adams به معنی تسخیر ناپذیر مشتق شده است.
خصوصیات فیزیکی و نوری:بلورهای الماس در سیستم کوبیک و اوکتاهدرال متبلور می شوند. بیشتر الماسها دارای سیستم تبلور اوکتاهدرال هستند. الماس سنگی محکم و درخشان است و عمومی ترین گوهر شناخته شده در میان مردم است.
محل پیدایش سنگها:معدنهای باستانی الماس در ناحیه گلندا در هند جنوبی مشهورترین منبع استخراج الماس می باشد. الماس در ناحیه وسیعی از برزیل وجود دارد و بیشتر آنها دارای کیفیت خوبی می باشد. کربونادو یا الماس کدر یک الماس ریز بلور سیاه است که در گراولهای رودخانه ای برزیل یافت می شود. بورات از دیگر انواع الماسهای صنعتی مهم است که در برزیل و آفریقای جنوبی یافت می شود. الماسهای آلوویال در اکثر ایالتهای آمریکا وجود دارد و بزرگترین الماس آمریکای شمالی در معدن آرکاناس وجود دارد. الماسهای استرالیایی عهد حاضر کوچک و مایل به زردند اما سنگهای سفید یا نگی مانند صورتی، قهوه ای مایل به صورتی در معادن کیمبرلیت شمال استرالیا یافت می شوند. اکثر الماسهای مشهور قیمتی در آفریقای جنوبی می باشند. اولین الماس گزارش شده در سال 1866 بوده است. دیگر مناطق عبارتند از بوتسوانا، چین، غنا، گینه، روسیه، تانزانیا، ونزوئلا، زئیر و زیمباوه.
نوعی بریل شفاف و آبی رنگ است. نام این کانی به دلیل رنگ آبی دریایی آن است به همین دلیل در ایام قدیم به عنوان طلسم جهت حفاظت در مقابل حوادث دریایی مورد استفاده قرار میگرفته است.
بلورهای با کیفیت پایین رنگ را میتوان پس از حرارت دادن تا حدود ۴۰۰ درجه سانتیگراد به رنگ آبی سیر و مرغوب درآورد.
تاریخچه آکوامارین:
این سنگ آکوامارین (AQUAMARINE) نام دارد و مخصوص جنس مؤنث است.
واژه آکوامارین مشتق از کلمه ای لاتین به معنای آب دریاست و براساس رنگ آبی آن به این نام خوانده می شود. در ایام قدیم دریانوردان در سفرها یا جنگهای دریایی به عنوان طلسم برای غلبه بر حوادث یا دشمن از آن استفاده می کردند.
آکوامارین جزو آن دسته از جواهرات است که برای جواهرسازان و بسیاری از خانمها جاذبه فراوان دارد و کمتر ویترین جواهر فروشی هست که برای جلوه و زیبایی، قطعه ای جواهر ساخته شده با این سنگ در آن نباشد.
آکوامارین بیشتر به صورت سِت (مجموعه) درست می شود و به شکل انگشتری بیشتر رایج است. این سنگ را اغلب به صورت زمردگونه تراش می دهند و دیگر فرمهای تراش را کمتر برای آن به کار می برند.
باید توجه داشت که این گوهر ترد و شکننده و در برابر حرارت حساس است و مواد شیمیایی ضعیف اثر چندانی بر آن ندارند، اما در مقابل اسیدها واکنش نشان می دهد و در آن نقطههای ریز و درشت به وجود می آید. جواهر سازان بایستی دقت داشته باشند که این سنگ را بعد از پولیش و آبکاری سوار کنند. به علاوه، آکوامارین چون بیشتر به صورت قطعات بزرگ روی جواهرات است، خانمها باید در نگهداری آن داخل جعبه دقت کنند؛ زیرا در تماس با دیگر جواهرات ممکن است آسیب ببیند.
معادن آکوامارین مانند سایر کانیها در تمام نقاط دنیا به صورت پراکنده یافت می شود، اما عمده معادن آن در برزیل، روسیه، استرالیا، مالاگاشی، برمه، هندوستان، ایالات متحده آمریکا و چند کشور آفریقایی قرار دارد.
کانیهای دیگری هم وجود دارد که ممکن است با آکوامارین اشتباه شود:
از جمله تورمالین آبی، زیرکن(ZIRCON) ، توپاز آبی و کیانیت(KIANITE).
امروزه آکوامارینهای مصنوعی نیز در لابراتوارها تولید می شود، اما با این سیستم مقرون به صرفه نیست و آکوامارینهای مصنوعی موجود در بازار در حقیقت اسپینل مصنوعی است که به رنگ آکوامارین عرضه می شود.
در بسیاری از جواهرات قدیمی که در موزهها و یا به صورت جواهرات سلطنتی کشورها وجود دارند، سنگهای درشتی به کار رفته که آبی بسیار کم رنگی دارند و به دلیل شفافیت روغنی مانند بعضی از آنها، تصور بر این بوده که الماسند؛ اما با پیشرفت علم جواهرشناسی مشخص شده که آکوامارین هستند.
سیستم تبلور: هگزاگونال
فرمول شیمیایی : (Al2Be3 (Si6O8
سختی :۵ /۷-۸
وزن مخصوص:۲٫۶۷-۲٫۷۱
ضریب شکست:۱٫۵۷-۱٫۶
میزان شفافیت : شفاف تا نیمهشفاف
رنگ : سبز آبی روشن، آبی
جلا : شیشه ای
سنگ ماه تولد ارديبهشت
زمرد(EMERALD) مترادف رنگ سبز است. اين گوهر زيبا كه همرنگ طبيعت و رنگ زندگي است براي ما ايرانيان شكوه و جلوهاي خاص دارد و رنگ آن گنبدهاي سبز و مقدس ائمه را تداعي مي كند. به همين دليل بسياري از خانوادهها ترجيح ميدهند به عروس سرويس زمرد هديه بدهند.در فرهنگ هاي مختلف، اعتقادات متفاوتي درباره ي زمرد وجود دارد و انسان ها خواص جادويي حيرت آوري براي آن متصور بودهاند؛ براي مثال مصريان باستان در دهان مرده زمرد قرار مي دادند تا در آن دنيا بهتر تكلم كند و نيز معتقد بودند اين سنگ باعث باروري مي شود. همچنين براي درمان چشم از آن استفاده مي كردند. در بعضي جوامع به عنوان پادزهر و براي درمان بيماري صرع يا بيماري هاي معده استفاده مي شده است و معتقد بودهاند كه زمرد باعث تقويت حافظه و دور كردن ارواح خبيث و نيز تقويت عشق مي شود.در يونان باستان زيورآلات نقش بزرگي به عنوان سمبل قدرت، سلامتي و ثروت داشت و معتقد بودند كه اگر شخصي قطعه اي زمرد زير زبان خود داشته باشد از ديد مخفي مي ماند؛ به علاوه، دارندهِ زمرد را صاحب ثروت، رفاه و قدرتهاي مافوق طبيعي مي دانستند.آن چه مسلم است اين كه زمرد واژهاي يوناني نيست، چون تا امروز اين سنگ در يونان مشاهده نشده ؛ بلكه در قديم زمرد تركمنستان (اوزوم رود)از راه جاده ابريشم به اروپا برده شده است؛ چون در چشم بسياري مجسمه هاي خدايان اساطيري زمرد به كار مي رفته است.
زمرد و آكوامارين AQUAMARINE جزو گروه بريل BERYL هستند و گرانبهاترين سنگ اين گروه زمرد است. رنگ سبز زمرد در مقابل نور طبيعي يا نور مصنوعي و يا حرارت تغيير ناپذير است. البته حرارتهاي بسيار بالا آن را دگرگون ميكند. بلورهاي زمرد ناخالصيهاي متعددي از قبيل گاز، مايعات و حباب دارند كه هر چه اين ناخالصيها بيشتر باشد، زمرد مات و كـِدرتر خواهد بود. البته اكثر زمردها ناخالصي دارند كه جواهر فروشان اصطلاحاً به آن «يخ» مي گويند. يكي از راههاي تشخيص زمرد اصل از زمرد بدلي و ساختگي ،همين ناخالصي هاست.
اولين معادن زمرد در عصر باستان و در جنوب مصر كشف شده كه در مقايسه با زمردهاي امروزي كيفيت پايين تري داشته است. امروزه مهم ترين معدن زمرد جهان در كشور كلمبيا قرار دارد كه از قرن شانزدهم به بعد، از آن استخراج مي شود. پيش از آن نيز به وسيله مردم بومي آن يعني قوم «اينكا» بهره برداري مي شده است. يكي از معادني كه زمرد مرغوب با كيفيت عالي از آن استخراج مي شود معدن موزو(MUZO) است كه زمرد شفاف با رنگ سبز سير دارد. ديگر معدن معروف زمرد در كلمبيا، شيور(CHIVOR) است كه استخراج از آن چند قرن است ادامه دارد. ديگر معادن مهم زمرد در برزيل، پاكستان، افغانستان، روسيه، زامبيا، استراليا، ماداگاسكار، تانزانيا، هندوستان و اتريش قرار دارند. امروزه بهترين زمرد با كيفيت خوب كه در ساخت جواهرات از آن استفاده مي شود زمرد كلمبياست كه بسيار طرفدار و خواهان دارد. همين ويژگي باعث شده كه زمردهايي مصنوعي با كيفيت مشابه توليد شوند و به جاي زمرد اصل به فروش برسند.
براي آشنايي خوانندگان، چند نوع زمرد معروف ساختگي را معرفي مي كنيم:
الف) زمرد چتم؛(CHATAM) اين زمرد به وسيله كارخانه اي به همين نام به روش گرمايي و نيز جوش كردن زمرد ساخته ميشود.
ب) زمرد ژيلسون(GILSON) كه به روش گرمايي و آزمايشگاهي توليد ميشود.
ج) زمرد لشلايتنر(LECHLEITNER) كه در اين روش لايه اي از زمرد روي يك بريل كشيده مي شود.
بهترين كلكسيون زمرد دنيا از نظر تعداد، رنگ، اندازه و تراش در بانك مركزي كشور كلمبيا قرار دارد. در موزههاي علوم طبيعي لندن و نيويورك، در بانك مركزي روسيه و نيز در كشور اتريش زمردهاي معروف و مشهوري وجود دارد. به علاوه ، يكي از بزرگ ترين مجموعه هاي زمرد تراش داده شدهِ دنيا در بانك مركزي ايران نگهداري مي شود كه جزو جواهرات ملي كشور ماست؛ و علاقه مندان را به ديدن آن توصيه مي كنيم.زمرد با آن كه سختي بالايي دارد، گوهري بسيار ترد و شكننده است و مراقبت ويژه ميخواهد. در مقابل اسيدها مقاوم است و در برابر مواد شوينده مثل آب گرم و صابون مشكلي ندارد. اما در مقابل حرارت امكان ترك خوردن آن هست. بنابراين بايد هنگام حرارت دادن و يا سوار كردن نگين بسيار دقت كرد. جواهر فروشان بسياري از زمردها را براي اصلاح رنگ يا پـُر كردن شيارها روغني مي كنند. اين روغن به مرور زمان و يا با حرارت خشك مي شود و ممكن است بعضي نقاط زمرد بر اثر شست و شو حالت سفيدي (سفيدك) پيدا كند كه مي توان آن را دوباره با روغن زيتون (به وسيله يك قلم و كمي پنبه آغشته) اصلاح و شفاف كرد. همان طور كه اشاره شد، زمرد گوهري شكننده است. بنابراين هنگام جا به جا كردن آن بايد نهايت دقت را داشت؛ زيرا اگر روي سنگ بيفتد ممكن است خرد شود.
سنگ هاي ماه تولد
آکوامارین آبی رنگ است یا اگه بخواهیم دقیق تر بگیم رنگی بین سبز و آبی دارد.
این سنگ متعلق به متولدین اسفند ماه است و نماد صورت فلکی عقرب یعنی آبان ماه.
اعتقادات باستانی در مورد آکوامارین:
در قرون وسطی از این سنگ برای درمان عوارض ناشی از مسمومیت ها استفاده میکردند.
در زمان های خیلی دور دریانوردان در هنگام سفرهای دریایی یک تکه از این سنگ رو با خود به همراه میبردند و اعتقاد داشتند این کار سفر امن و راحتی رو براشون تضمین میکنه و حتما به سلامت بازخواهند گشت. اونها شب ها سنگ رو در زیر بالششون قرار میدادند تا مطمئن شن روز بعد صحیح و سالم از خواب بیدار خواهند شد!!
علاوه بر این گفته میشد که بدن پری های دریایی هم از جنس همین سنگه!
رنگ آبی روشن آکوامارین باعث برانگیختن احساس همفکری و همراهی, اعتماد متقابل,هماهنگی و روابط دوستانه میشه. یعنی احساساتی که اساس دوطرفه دارند و باعث دوام روابط میشن.
نام این سنگ برگرفته از دو قسمته: " آکوا" به معنی "آب" و "مارین" به معنی" دریا" به این مفهوم که این سنگ نیروهاشو از دریا که "نیروی حیات بخش" محسوب میشه میگیره.
برای اینکه به بهترین نحو بتونید از انرژی های این سنگ شگفت انگیز بهره ببرید بهتره که روزانه اون رو در ظرف آبی در برابر نور خورشید قرار بدید.
آکوامارین در ضمن برای خانم هایی که از اون به عنوان جواهر زینتی استفاده کنند خوشی و ثروت به ارمغان میاره . در قدیم دخترها برای اینکه یک ازدواج موفق داشته باشند آکوامارین رو همیشه با خود داشتند.همچنین زوج های عاشق هم هرکدام یک تکه آکوامارین رو به نشانه عشقشون همراه داشتند و اعتقاد داشتند اگر هر دو از این سنگ استفاده کنند حتما به هم میرسند.
در مورد سنگ های متولدین ماه های مختلف سال, خواص آنها, چگونگی نگهداری و استفاده از آنها و همینطور سنگ های مختلف و کاربردهاشون( از جمله همین سنگ) مفصلا توضیح خواهم داد. فعلا با بیان این مطلب خواستم کمی با زمینه فعالیت من بیشتر آشنا بشید و منو همراهی کنید.
مطالب زیاد و جالبی در انتظار شما خواهند بود که بهتون اطمینان میدم میتونن کیفیت هر زندگی رو بهبود ببخشند.
آكوامارين: اين سنگ به رنگ آبي است. عنصري كه به اين سنگ رنگ مي دهد، آهن است. اين سنگ كاني مهم و خاص سنگهاي آتشفشاني است كه در كشورهاي برزيل، ماداگاسكار و اورال و سيبري يافت مي شود.
تاثير بر بدن: اين سنگ مخصوص بيماريهاي مجزاي تنفسي، برونشيت، ريه ها و ناراحتي هاي ناحيه گردن است. ما را در برابر سرماخوردگي و التهاب حنجره حمايت مي كند و تارهاي صوتي را تقويت مي كند. اكوامارين باعث تقويت قلب مي شود و از امفاكتوس عضله هاي قلبي جلوگيري مي كند. همچنين سيستم دفاعي در بدن و غده تيموس را قوت مي بخشد. اين سنگ براي آلرژيها و حساسيتهايي كه باعث ريزش اشك در چشم ها مي شوند موثر است. و همينطور براي اعصاب، غده تيروئيد، لنف و بيماريهاي خوني استفاده مي شود.
اثربر روح و روان: آكوامارين قدرت بيان و هوش را افزايش مي دهد و بسيار براي هنرپيشگان و موسيقي دانان و غيره ... موثر مي باشد و آنها را كارشان همراهي مي كند.
طبقه چاكرا: اين سنگ براي بكار بردن در چاكراهاي گردن و حلق سفارش شده است.
خصوصيت: اگر شما از حساسيت هاي پوستي رنج مي بريد، بايد اكوامارين را در يك ليوان كه در آن 3/1 آب گوارا ريخته شده قرار دهيد و بعد بگذاريد پوست شما در طي يك شب با اين آب خيس بماند. مي توانيد در روز چند بار اين عمل را تكرار كنيد. اما لازم است كه روي محل هاي حساس و عفوني را به هيچ عنوان مالش ندهيد.
فروش و نگهداري: اين سنگ در بازار فروش به شكلهاي نتراشيده، صيقلي، گردنبند و جواهر يافت مي شود. اگر شما از آن براي شستشو استفاده مي كنيد، بهتر است هر ورز آن را تخليه كنيد. اگر به صورت گردنبند از آن استفاده مي كنيد فقط كافيست هر چهار روز يك بار آن را بشوييد. براي آكوامارين اشعه خورشيد نيز لازم است و اين به خاطر اين است كه شما شارژ دوباره سنگ را فراموش نكنيد.
آکوامارين، بسيار مقاوم است و براي جواهر سازي مناسب مي باشد. بهترين نمونه هاي آن در برزيل يافت مي شوند اگرچه در روسيه، نيجريه و ماداگاسکار هم يافت مي شود.
The Secrets of Droon is a fantasy book series by Tony Abbott aimed at elementary school-age children. The series was named by the American Booksellers Association among the top ten books for Harry Potter fans.[] On October 1, 2010, the final book of the Series: Special Edition 8: The Final Quest was released, concluding its eleven year run.
Plot Overview
Eric Hinkle, Neal Kroger, and Julie Rubin are three friends who accidentally discover a magical world called Droon; a rainbow staircase that appears when Eric's basement closet is dark is usually how they get to Droon. There they meet Keeah, the princess of Droon and a budding wizard, who is trying to defend Droon against Lord Sparr, an evil sorcerer who constantly tries to destroy Keeah and the Upper World friends and take Droon for his own to rule.
The first twelve books see Keeah, Eric, Neal, and Julie trying to find and free Keeah's mother, Queen Relna, from a curse placed on her by Sparr that forces her to shift shapes; she goes from being a bird, to a dragon, to a tiger, and finally a dolphin before becoming human again with the help of her sister, Witch Demither. The fourteenth, fifteenth, and sixteenth books and the first special edition introduce the plot involving Zara, the Queen of Light, and her three sons: Urik, Galen, and Sparr; Zara, who was kidnapped along with Sparr by Ko, emperor of the long-lost evil Empire of Goll, and brought to Droon (as Zara and her sons were originally from the Upper World) will later become a recurringly important part of the series.
After Special Edition #1, ‘‘The Magic Escapes’’, Droon's past begins to be explored, as well as Droon's connection to the Upper World. The characters develop as well, with Eric's wizard powers (gained in Book 12, ‘‘Under the Serpent Sea’’) progressing, and Julie obtaining the powers of a wingwolf- namely, to fly and shape-shift. In Book 22, ‘‘The Isle of Mists’’, Sparr awakens Ko; however, in the process Sparr and his pet, the two-headed dog Kem, are aged back to being children, and become allies with Keeah and the Upper World children. In Book 28, ‘‘In the Shadow of Goll’’, Sparr is turned back into his adult self, though he remains the children's ally. He disappears through a hole in the earth to Droon's Underworld, but reappears in Special Edition #5, ‘‘Moon Magic’’, though fifty years older in Droon's future. He comes back to Droon's present to give the children and Galen his piece of the Moon Medallion, a magical artifact composed of four pieces created by Zara and her sons (Zara's Silver Moon [the pendant], Galen's Ring of Midnight, Urik's Pearl Sea, and Sparr's Twilight Star), before going off on his own journey.
Gethwing, the moon dragon who serves as Ko's lieutenant (though he has ambitions of his own), becomes the more prevalent villain, especially when Ko is thrown into a chasm with no visible bottom. In Book 33, ‘‘Flight of the Blue Serpent’’, Eric is wounded by a poisoned ice dagger intended for Galen, and is eventually manipulated by Gethwing into becoming Prince Ungast, his evil opposite. Ungast, along with Princess Neffu (Keeah's evil opposite) and Lord Sparr, returned to his younger, evil self, form Gethwing's formidable "Crown of Wizards"; it is not until Special Edition #7, ‘‘The Genie King’’, that Eric becomes himself again. Eric, pretending to still be Ungast, goes undercover to find out a secret about Gethwing that could possibly help defeat him.
[]Characters
[]Main characters
Eric Hinkle. One of the main protagonists of The Secrets of Droon. In the first book, he and his friends, Neal Kroger and Julie Rubin, find a rainbow staircase in Eric's basement closet that takes them to the magical land of Droon.
Neal Kroger. Along with his friends Eric Hinkle and Julie Rubin, first enters Droon in Book 1, The Hidden Staircase and the Magic Carpet. He, Eric, and Julie help Princess Keeah and their Droonian friends to defeat whatever evils threaten Droon.
Julie Rubin. “Discovered” Droon in the first book, as she was the one who first felt the staircase and convinced them to once again go back into the closet and turn off the lights, revealing the rainbow staircase.
Lord Sparr. The main antagonist of the series, a powerful evil sorcerer, the leader of the Ninns and the ruler of the Dark Lands. His magic, like nearly all dark magic in Droon, is red. He constantly seeks to dominate not only Droon, but the Upper World, too.
Galen Longbeard, Wizard of Droon.
Salamandra. She is the princess (and later queen) of an empire called Shadowthorn. She has a thorn-covered staff which she uses to steal magic and perform it. She is also in possession of the 'Portal of Ages' which she uses to time travel through Droon and the Upper World's pasts and futures. She first appears in Special Edition 1: The Magic Escapes and reappears in most of the last 11 books. Her allegiance is brought to question often, but she seems to be mostly good intended.
[]Family members
Mr. & Mrs. Hinkle, Eric's parents
Mrs. Kroger, Neal's mother and a librarian
Mr. & Mrs. Rubin, Julie's parents
[]List of Books
The Hidden Stairs and the Magic Carpet
Journey to the Volcano Palace
The Mysterious Island
City in the Clouds
The Great Ice Battle
The Sleeping Giant of Goll
Into the Land of the Lost
The Golden Wasp
The Tower of the Elf King
Quest for the Queen
The Hawk Bandits of Tarkoom
Under the Serpent Sea
The Mask of Maliban
Voyage of the Jaffa Wind
The Moon Scroll
The Knights of Silversnow
Special Edition 1: The Magic Escapes
Dream Thief
Search for the Dragon Ship
The Coiled Viper
In the Ice Caves of Krog
Flight of the Genie
Special Edition 2: Wizard or Witch?
The Isle of Mists
The Fortress of the Treasure Queen
The Race to Doobesh
The Riddle of Zorfendorf Castle
Special Edition 3: Voyagers of the Silver Sand
The Moon Dragon
The Chariot of Queen Zara
In the Shadow of Goll
Special Edition 4: Sorcerer
Pirates of the Purple Dawn
Escape from Jabar-Loo
Queen of Shadowthorn
Special Edition 5: Moon Magic
Treasure of the Orkins
Flight of the Blue Serpent
In the City of Dreams
Special Edition 6: Crown of Wizards
The Lost Empire of Koomba
Knights of the Ruby Wand
Special Edition 7: The Genie King
Special Edition 8: The Final Quest
Eric Hinkle is on a quest to collect the magics to save Droon and Earth from Gethwing the moon dragon. Read the book to find out more
[]Sequel series and possible TV series
Tony Abbott has revealed on his blog that there could be a sequel series of seven books based on the Seven Cities of Gold.Nickelodeon has even expressed interest in doing a three to four season television series based on the books.
[]References
^ American Booksellers Association. BookWeb:Pressroom. "Exclusive 'If You Liked Harry Potter, You'll Like...' List From Independent Booksellers." February 29, 2000. http://www.bookweb.org/news/pressroom/3018.html Retrieved January 5, 2007
کتاب رکوردهای جهانی گینس در سال ۲۰۰۹ رکورد «پرجایزهترین هنرمند زن تاریخ» را به نام ویتنی هیوستون ثبت کرد. او تا به امروز ۴۱۵ جایزه دریافت کرده است.
ویتنی هیوستن در نیوآرک، نیوجرسی متولد شد و سالهای اولیه زندگی را در نیوجرسی گذراند نخستین فعالیتهایش در عرصه موسیقی را در کودکی و با همکاری با گروه کر کلیسا آغاز کرد.
ویتنی هیوستون و همانجا خوانندگی در کلیسا را فراگرفت. او سپس فعالیت هنری خود را با خوانندگی در کلوپ های شبانه نیویورک ادامه داد و قبل از امضای نخستین قرارداد موسیقی اش با شرکت آریستا، مدتی نیز به عنوان مدل کار کرد.
هیوستون فعالیت هنری خود را از خوانندگی در سبک های کلیسایی و سول آغاز کرد. مادر او، سیسی هوستون ، خواننده موسیقی کلیسایی بود و دایون وورویک ، خواننده، هنرپیشه و مجری مشهور تلویزیون آمریکا ، دختر عمه او بود. خود ویتنی نیز دخترخوانده آریثا فرنکلین، از مشاهیر بزرگ آواز و موسیقی معاصر آمریکا بود.
وی پس از آن مدتی به عنوان مدل در عرصه مد فعال بود و برای مدتی نیز به عنوان همخوان به همراه ستارگان موسیقی به روی صحنه رفت.
۳۱ مارس ۱۹۹۱
۳۱ مارس ۱۹۹۱
اما در نهایت صدای قوی و انعطاف پذیر او و قابلیت حیرتانگیزش در خواندن نتهای بالای موسیقی او را به خوانندهای منحصر به فرد و سرشناس تبدیل کرد.
اوج موفقیت هنری ویتنی هیوستون مصادف بود با دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ میلادی. در آن سالها، ترانه های او بارها رتبه اول پرفروش ترین ترانه های بازار را کسب کردند و جوایز زیادی به هیوستون تعلق گرفت.
ویتنی هیوستون همچنین با بازیگری در فیلمهایی همچون "بادی گارد" و "در انتظار بازدم" در عرصه سینما نیز تجارب موفقی کسب کرد.
اوج شهرت ویتنی هیوستن در دهه ۸۰ و ۹۰ بود. وی در این مدت در سه فیلم «بادی گارد»، «در انتظار بازدم» و «همسر کشیش» حضور پیدا کرد.
هیوستون با ترانه های پرفروشی مثل I Will Always Love You و Saving All My Love For You ، از درخشانترین خوانندگان زن جهان به شمار می رفت.
اما در سالهای بعدی، کارنامه هنری هیوستون بواسطه مصرف مواد مخدر و زندگی زناشویی پر تنش با خواننده ای به نام بابی براوون، تحت الشعاع قرار گرفت.
کلایو دیویس، از مدیران مطرح در صنعت موسیقی آمریکا، بیش از بیست سال پیش، استعداد درخشان ویتنی هیوستن در خوانندگی و قدرت صدای منحصر به فرد وی را برای اولین بار در سطح جهانی مطرح کرد.
در این میان ترانههای فیلم «بادی گارد» با صدای خانم هیوستن با استقبال جهانی روبرو شد. تا کنون ۴۴ میلیون نسخه از آلبوم ترانههای این فیلم به فروش رفته است.
بیش از ۱۷۰ میلیون نسخه از آلبومهای وی در سراسر جهان به فروش رفته است
خانم هیوستن در دو دهه شهرت و نامآوری اش صدها جایزه موسیقی از جمله دو جایزه امی و شش گرمی را از آن خود کرد.
اعتیاد به مواد مخدر[]
در سالهای اخیر، مصرف مواد مخدر به صدای او که روزی در زمره بهترین های موسیقی پاپ به شمار می رفت، صدمه جدی زد.
در سال ۲۰۰۲، ویتنی هیوستون در مصاحبه ای با داین سویر گفت:
«
"بزرگترین اهریمن خود منم. من یا بهترین دوست خودم هستم، یا بدترین دشمن خودم."
»
خانم هیوستن سالها با اعتیاد به مواد مخدر و الکل دست و پنجه نرم می کرد.
اعتیاد او به مواد مخدر که روی صدا و قدرت اجرای وی نیز تأثیر منفی گذاشت، موجب رکود هنری این ستاره موسیقی شد.
خانم هیوستن که خود به اعتیاد به کوکایین، ماری جوانا و قرص اعتراف کرده بود، دو بار برای ترک اعتیاد به مرکز توانبخشی رفت و سال ۲۰۰۹ اعلام کرد که از هر گونه اعتیادی پاک شده است.[][]
زندگی شخصی[]
ازدواج وی در سال ۱۹۹۲ با بابی براون، خواننده آمریکایی، نیز با اختلافهای بسیاری همراه بود. بابی براون در سالهای زندگی مشترک اش با خانم هیوستن بارها به دلیل خشونت خانگی، تخلفات رانندگی و مسائل دیگر بازداشت شد.
ویتنی هیوستن در نهایت در سال ۲۰۰۷ به زندگی مشترک خود با بابی براون خاتمه داد؛ ازدواجی که ثمره آن یک دختر بود که سال ۱۹۹۳ به دنیا آمد.[]
درگذشت[]
به گفته پلیس آمریکا، ساعت ۱۵:۴۳ دقیقه روز شنبه مسئولان هتل هیلتون بورلی هیلز تماسی اضطراری گرفته و نسبت به وضعیت سلامتی ویتنی هیوستن ابراز نگرانی کردند و تا رسیدن پلیس نیز پزشکان حاضر در هتل در تلاش بودند تا وی را نجات دهند، اما در نهایت خانم هیوستن روز شنبه، ۱۱ فوریهٔ ۲۰۱۲ و در ساعت ۳:۵۵ بعدازظهر به وقت محلی در اتاق خود در طبقهٔ چهارم هتل هیلتون بورلی هیلز در کالیفرنیا در سن ۴۸ سالگی درگذشت.[]
علت مرگ هیوستون هنوز مشخص نیست اما بنا به گفتهٔ ستوان مارک روزن از پلیس بورلی هیلز، در تحقیقات اولیه نشانی از جنایت پیدا نشد. تحقیقات در این زمینه هنوز ادامه دارد.[]
آريتا فرنکلین، خواننده معروف و کهنهکار موسیقی و مادر خوانده ویتنی هیوستن پس از شنیدن خبر مرگ وی در بیانیهای گفت: «اکنون نمیتوانم در این مورد صحبت کنم. بسیار تکان دهنده و باور نکردنی است. نمیتوانم آنچه را که روی صفحه تلویزیون میبینم باور کنم.»
لئوناردو داوینچی در سال ۱۴۵۲ در شهری کوچک در نزدیکی فلورانس در ایتالیا به دنیا آمد. داوینچی نشانه و خلاصه یک مرد رنسانس می باشد. او نه تنها یک نقاش بلکه یک دانشمند و مخترع نیز بود که ایده هایش قرنها جلوتر از آن زمان بود. نوشته هایش که بیشتر از ۵۰۰ صفحه می باشد شامل موضوعات مختلفی از قبیل ستاره شناسی، آناتومی بدن انسان، گیاه شناسی، زمین شناسی و اختراعات گوناگونی است که هیچ گاه در دوران زندگیش به مرحله ظهور در نیامد.
به دلیل کنجکاوی زیاد، داوینچی همواره به دنبال کشف رازهای جهان پیرامون خود بود به عنوان مثال: چرا ماه نورافشانی می کند، آب بنا بر چه قوانینی پیرامون اجسان جامد حرکت می کند، چرا آسمان آبیست و دهها رویداد غیرقابل توضیح دیگر در قرن پانزدهم. نقاشی وسیله ای بود که او می توانست یافته های علمی خود را در قالب تابلوهای گوناگون نشان دهد. نتها ۱۵ عدد از نقاشیهای او باقی مانده است که در میان آنها مونالیزا (Mona Lisa) از همه معروفتر می باشد.
داوینچی کار تابلو مونالیزا را پس از سه سال تلاش در سال ۱۵۰۶ بر روی قطعه ای از چوب کاج به پایان رسانید. مونالیزا با نگاه کنجکاوانه و لبخندی مرموز در تور خود به دور دنیا، که از موزه لوور شروع شد، نگاه میلیونها نفر را از سراسر دنیا به خود جلب کرد. چیزی فراتر از یک نقاشی کهنسال در یک جعبه ضد گلوله در موزه لوور است که بی وقفه توجه بینندگان را به خود جلب می کند. واساری (Vasari) که سالها در باره زندگی داوینچی تحقیق کرده است این تابلو را یک شاهکار منحصر به فرد می داند. نکته جالب توجه اینجاست که واساری ابروهای مونالیزا به دقت در مقالات خود شرح می دهد در حالی که مونالیزا شخصی است که اصلا ابرو ندارد! داوینچی خیلی به این تابلو علاقه مند بود طوری که تا زمانی که مونالیزا را به فرانک اول پادشاه فرانسه نفروخته بود هیچگاه آنرا از خود دور نمی کرد و همیشه این تابلو را حتی در مسافرتها به همراه خود داشت.
اولین سوالی که با دیدن مونالیزا به ذهن می رسد اینست که : مونالیزا چهره یک زن است یا مرد؟ به احتمال بیشتر مونالیزا زنی است به نام "Lisa Gheradini del Giocondo" که از طرف همسر خود به خیانت متهم شد. همچنین احتمال می رود که مونالیزا همان "Isabella of Aragon" یا همسر "Giuliano de' Mecini" باشد. ولی اگر مونالیزا چهره یک مرد باشد، او کیست؟ سانتیمتر به سانتیمتر این تابلو توسط محققان زیادی آنالیز شده است که تلاش داشته اند که راز این تابلو را کشف کنند ولی به هیچ چیز قطعی دست پیدا نکرده اند.
تحقیقات نشان می دهد که سر مونالیزا بر اساس یک دایره شکل گرفته است که با نگاه کردن به تابلو می توان آنرا تشخیص داد. طول و عرض مونالیزا (نه کل تابلو) دقیقا به اندازه ۴ و ۳ عدد از این دایره می باشد که مثلث معروف فیثاغورث(۳، ۴، ۵) را تشکیل می دهد. شعاع این دایره دقیقا یک کف دست (۸.۷ سانتیمتر) به سیستم اندازه گیری آن زمان می باشد.
بنا بر عقیده تعدادی از محققان، مونالیزا در حقیقت چهره خود داوینچی است که به طور بسیار ماهرانه ای در قالب مونالیزا به ظهور رسیده است. و در آخر اینکه سوالات بسیار زیادی در رابطه با مونالیزا همچنان بی جواب مانده است.
راز لبخند ژوکوند: 'مونا لیزا احتمالا آبستن بوده است'
بنا به پژوهشی تازه لبخندی که بر لبان مونا لیزا نشسته ممکن است به خاطر آن باشد که او باردار است و یا اینکه به تازگی بچه ای به دنیا آورده است. دانشمندان کانادایی به کمک اشعه لیزر موفق شده اند تصویری سه بعدی از تابلوی معروف لئوناردو داوینچی تهیه کنند.
با مطالعه دقیق تابلو و کشف لایه های زیرین آن، گفته شده است مونا لیزا جامه ای به تن دارد که زنان حامله و یا فارغ از زایمان به تن می کرده اند. این تحقیق همچنین نشان می دهد که تابلو در طول 500 سال آسیب چندانی ندیده است.
فراسوی سایه های تیره
هیئتی از مرکز پژوهش ملی کانادا اجازه داشتند بر اصل تابلو که به موزه لوور تعلق دارد کار کنند. با مطالعه دقیق لیزری، بخش های تیره و ناشناخته تابلو کشف شده است: مانند مد لباس مونالیزا و فرم گیسوی او.
با پژوهش اخیر روشن شده است نوع بالا تنه ای که مونا لیزا به تن دارد، در قرن شانزدهم میلادی مخصوص زنان حامله بوده و یا زنانی که تازه از بستر زایمان برخاسته اند. این جزئیات تا کنون شناخته نبود، زیرا در سایه های تیره تابلو فرو رفته بود. درباره هویت زن گفته شده است که او همسر بازرگانی از اهالی فلورانس به نام فرانچسکو دل جوکوندو بوده است.
رازهای دیگر
داوینچی سفارش نقاشی این اثر را بین سالهای 1503 و 1506 دریافت کرد اما آن را به موقع تحویل نداد و چند بار آن را عوض کرد. درباره این اثر هنوز رازهایی باقی است از جمله این که معلوم نیست این تابلو چگونه پدید آمده است. شگردهای شیوه نقاشی مات یا به اصطلاح دودآلود داوینچی هنوز کاملا روشن نشده است. به گفته کارشناسان داوینچی با ابزارها و رنگهای خود، سبک تازه ای ابداع کرده بود که اجزای تصویر در عین ظرافت و هماهنگی، مشخص و برجسته دیده می شد.
کلسترول لبخند ژکوند بالا است!
یک پزشک ایتالیایی شیفته معاینه تابلوهای نقاشی معروف در اقدامی عجیب کشف کرد که تابلوی لبخند ژکوند از کلسترول بالای خون رنج می برد و اسید اوریک میکل آنژ در تابلوی رافائل بالا است.
پروفسور ویتو فرانکو با اولین هواپیما خود را از پالرمو به فلورانس رساند و موزه اوفیتزی این شهر را به یک مطب پزشکی تبدیل کرد و به بهترین کپی لبخند ژکوند که در این موزه نگهداری می شود، گفت: "مونالیزا یک نفس عمیق بکشید و بگویید سی و سه!"
در حقیقت این پزشک سیسیلی یکی از معدود پزشکان دنیا است که نه تنها شیفته ویزیت کردن بیماران مرده است بلکه علاقه زیادی به معاینه بیماران در تصویر دارد.
به اعتقاد این پزشک، پرتره هایی که به عنوان شاهکارهای نقاشان بزرگ معرفی می شوند جاودانه هستند و بنابراین در هر زمانی بیماریهای آنها از مشکلات قلبی عروقی تا کلسترول بالا و پرکاری تیروئید می تواند کشف شود.
این پزشک در مورد نتایج معاینات خود اظهار داشت: "در تابلویی که رافائل از میکل آنژ کشیده است به وضوح دیده می شود که اسید اوریک میکل آنژ بسیار بالا است.
همچنین مونا لیزا (لبخند ژکوند) از کلسترول بالا رنج می برد چون زیر چشم و روی دستش چربی جمع شده است."
این پزشک همچنین می تواند بیماریهای ژنتیکی، نانیسم (کوتولگی) و تومورها را هم در بیماران حاضر در قاب تصویر تشخیص دهد.
براساس گزارش کوریهره دلا سرا، این پزشک در مورد سایر پرتره های بزرگ توضیح داد: "آه... بله... آیا تصور می کنید که تابلوی ونوس اثر بوتیچلی پاهای ورم کرده ای دارد؟ اما وی مثل یک ماهی سالم است!"
این پزشک ایتالیایی که نوعی "پزشک هنر" است تاکنون ۲۰۰ اثر نقاشی را معاینه کرده و دریافته است که به خصوص بیشتر تابلوهایی که در موزه "پرادو" در مادرید نگهداری می شوند از بیماری نانیسم رنج می برند.
همچنین کودک تابلوی " Amorino Dormiente" (فرشته کوچک آرمیده) اثر کاراواجیو از بیماری ورم مفاصل متاثر است.
به علاوه، پرتره "جوان" اثر بوتیچلی به یک بیماری نادر ژنتیکی به نام "ارکنوداکتیلی" (انگشت عنکبوتی) مبتلا است.
درحالی که تابلوی "مریم عذرا" در تابلوی "پارمیجانینو" گردن بسیار بلندی دارد و بنابراین از سندرم مارفان رنج می برد.
:: منبع : جامجم آنلاین
شاهزاده دستان خنجر شگفت انگيزي دارد كه دسته اش با شن هاي زمان پر شده. اين شن ها مي توانند آدمي را در زمان به عقب ببرند. اكنون دستان به جنايتي هولناك متهم شده و مجبور ايت عليه سپاه پارس وارد جنگ شود.
اگر تو جاي شاهزاده دستان باشي، چه مي كني؟ آيا مي تواني راهي براي نجات بيابي يا باز همان اشتباهات را تكرار مي كني و جهان را به نابودي بكشي؟ اين بار تويي كه براي شاهزاده داستان و زندگي اش تصميم مي گيري. چه طور؟
وقتي سپاه پارس به الموت، شهر شاهدخت تهمينه، حمله مي كند و خنجر شگفت انگيز را به چنگ مي آورد، تهمينه به ناچار همراه با شاهزاده دستان قدم در راهي مي گذارد كه او را تا وادي افسون شده با افعي هاي مرگبار پيش مي برد.
اگر تو جاي شاهدخت تهمينه باشي چه مي كني؟ آيا مي تواني خنجر را بازپس بگيري يا اين كه قرباني نيش عقرب ها مي شوي؟
اين بار تويي كه براي شاهدخت تهمينه و زندگي اش تصميم مي گيري. اين بار نوبت توست!
آبشار ویکتوریا با ارتفاع ۱۰۸ متر (۳۶۰ پا)، بلندترین آبشار جهان شناخته میشود. همچنین عرض دو سوی آبشار ویکتوریا به ۱۷۰۰ متر (۵۵۷۷ پا) میرسد.
دیوید لیوینگستن، کاشف مشهور اسکاتلندی در سال ۱۸۵۵ میلادی، اولین کاشف غربی بود که آبشار ویکتوریا را پیدا کرد و آن را به افتخار ملکه ویکتوریا، آبشار ویکتوریا نامید. این آبشار در زبان بومیان منطقه «موسی اوآ تونیا» خوانده میشود که به معنی «مه خروشان» است.
Bartolomeo Cristofori di Francesco كسي بود كه نخستين پيانو را اختراع كرد.
1709 سالي مهم در تاريخِ پيانو است چرا كه «پيانو-فورته» (نام كامل ساز پيانو _ مترجم) در آن سال ساخته شد.
نويسنده اي با نامِ Scipione Maffei در مقاله اي كه رابع به پيانو فورته نوشته، آورده است كه Cristofori احتملا كسي است كه جهار هارپسيكورد با صداهاي بلند و آرام ساخت.
Maffei مي نويسد:" هركسي مه از موسيقي لذت مي برد مي داند كه يكي از اصولي كه با تجربه هاي اين هنر از آن براي شگفت زده كردن شنونده استفاده مي كنند،تغييرات در شدت نرمي و بلندي صداست.
Bartolomeo Cristofori در 4 ماه مي متولد شد (1655-1732) او طراح و سازنده ي هارپسيكورد بود،در سال 1688 شهرت او توجه پرنس فلورانس، Ferdinando de Medici پسر دوك بزرگ توسكاني، را جلب كرد. پرنس 40 هارپسيكورد و اسپينت داشت و Cristofori را هم براي سر و سامان دادن مجموعه اش و هم براي ساخت انواع جديد استخدام كرد.
Cristofori در حدود سال 1700 شروع به كار بر روي سازي كرد كه شدت صدا متناسب با شدت فشار و ضربه به دكمه ها تفاوت كند . به جاي استفاده از قسمت استخواني پر پرنده براي زخمه زدن Cristofori روشي را ابداع كرد كه در آن به رشته ها توسط چكش ها يي با پوشش چرم گوزن از زير ضربه زده مي شد.
او دو هارپسيكورد با شيوه ي كار بازگشت ساخت ،ببينيم اين شيوه ي كار چيست؟
مكانيسم بازگشت( Escapement _ ترجمه بر اساس شيوه ي كار و نه لزوما معناي لغوي انجام شده مترجم)
مورد جديد مربوط به اين شويه اين بود كه در آن نه مانند هارپسيكورد زخمه زده مي شد و نه مانند كلاويكورد تانژانت وجود داشت. در عوض چكش هايي (مضراب هايي) به سيم ضربه مي زدند. دقيقا به همين دليل به اين سازها « هارپسيكورد چكشي » مي گويند.
در اين مكانيسم ،چكش آزادانه حركت مي كند ( ونه در كنترل مستقيم و بي واسطه ي نوازنده) ، و وقتي به سيم برخورد مي كند دوباره به جاي اول بر مي گردد تا شرايط براي ضربه ي بعدي فراهم باشد. و اين مشكل اصلي بود! اگر نوازنده پيانو بخاهو نتي را فورا تكرا كند بايد كمي منتظر برگشت چكش به سر جاي اولش بماند! اين مشكل در قرن بعدي هم وجود داشت و هنوز نوازنده كنترل كاملي برروي بازگش چكش به جاي اولش نداشت.
اما به هر حال مكانيسم چكش Cristofori آن قدر خوب طراحي و ساخته شده بود كه تا 75 سال بعد هيچ روشي به اين ظرافت و دقت ابداع نشد. و در واقع حركت پيچيده ي پيانوهاي امروزي از همان ايده ي اصلي او ريشه مي گيرد.
باقي زندگي Cristofori
Cristofori حدود 20 تا از پيانوفورته هايش را در بين 1709 تا 1726 ساخت. حامي مالي او، Ferdinando در 1713 مرد ،اما او همچنان براي جانشين بعدي پرنس كار مي كرد. اما در اوايل قرن 18 ،جانشين بعدي خاندان Medici او را رد كرد و او نير مانند بقيه كارهايش را به فروش گذاشت. پادشاه پرتغال يكي از سازهاي او را خريد.
در 1726 تنها تك نگاره ي چهره ي Cristofori نقاشي شدو كه در آن مخترع پيانو در كنار سازش ايستاده. دردست چپش كاغذي است كه احتمالا نقشه ي طرز كار پيانو روي آن بوده است. متاسفانه تك نگاره در جنگ جهاني دوم نابود شد و تنها عكس هايي از آن باقي مانده است.
او تا آخر عمر خود پيانو ساخت و در كارهاي خود بهبود انجام داد.
محمد، پیامبر اسلام در بازگشت از آخرین حج خود همه مسلمانانی که در حج شرکت داشتند را در غدیر خم جمع کرد و شیعیان معتقدند که او در آنجا علی بن ابیطالب را بهعنوان وصی و برادر و جانشین خود از جانب الله معرفی کرد. عبارت معروف «هر آنکس که من مولای او هستم، پس علی مولای اوست» قسمتی از خطابه بلند غدیر میباشد. گرچه در تفسیر حدیث غدیر خم در بین شیعه و سنی اختلاف وجود دارد. اهل سنت تنها اظهار نزدیکی پیامبر به علی و دوستی با او رامیدانند و اظهار خواسته اش که علی به عنوان پسر عمو و فرزند خوانده اش جانشین او در مسئولیتهای خانوادگی اش پس از مرگ شود.
این واقعه و حدیث غدیر در کتاب های شیعه و بسیاری کتاب های اهل سنت نقل شده است. اولین منبع تاریخی که به این کتاب اشاره می کند یعقوبی مورخ شیعه در نیمه دوم قرن سوم هجری است و اولین آثار ادبی قابل تاریخ گذاری، مجموعه اشعاری از نویسندگان شیعه در قرن دوم هجری است. از حدود قرن دوم هجری واقعه غدیر خم بعنوان دلیل نویسندگان شیعه برای اثبات برحقی علی بر جانشینی محمد آمده است.
«غدیر خم» نام ناحیهای در میان مکه و مدینه است که بر سر راه حاجیان قرار دارد و به خاطر وجود برکهای در این محل که در آن آب باران جمع میشدهاست، به این نام شهرت یافتهاست. غدیر در ۳-۴ کیلومتری جحفه واقع شده و جحفه در ۶۴ کیلومتری مکه قرار دارد که یکی از میقاتهای پنجگانهاست. در جحفه راه اهالی مصر، مدینه، عراق و شام از یکدیگر جدا میشود. غدیر خم بهسبب وجود آب و چندین درخت کهنسال، محل توقف و استراحت کاروانیان بود؛ اما گرمایی طاقتفرسا داش∗
بنوشته سید حسین نصر هنگامی که محمد از آخرین حج خود در سال ۶۳۲ میلادی باز میگشت. خطابهای در مورد علی ایراد نمود که توسط شیعه و سنی بسیار متفاوت تفسیر شدهاست. مطابق با روایت هر دو گروه محمد گفت که علی وارثش و برادرش و کسی است که هر کس پیامبر را به عنوان مولایش (رهبر یا دوست قابل اعتماد) بپذیرد(کلمه مولا مرتبط است با ولایت(با کسر واو) یا وَلایت (با فتح واو) که حکومت، شروع مبادرت، غلبه معنوی و قدرت معنی میدهد). شیعیان این اظهارات را به معنی تعیین علی به جانشینی پیامبر و اولین امام میدانند. اهل سنت تنها اظهار نزدیکی پیامبر به علی میدانند و اظهار خواستهاش که علی به عنوان پسرعمو و فرزند خواندهاش جانشین او در مسئولیتهای خانوادگیش پس از مرگ شود. بنظر میرسد که اولین تاریخنگاری که واقعه غدیر خم را ثبت کردهاست تاریخ نگار شیعه؛ یعقوبی در نیمه دوم قرن سوم هجری بودهاست.[
بگفته احمد کاظمی موسوی، استاد حقوق اسلامی، بسیاری از منابع اهل سنت واقعه غدیر خم را نقل کردهاند اما قائل به این موضوع نیستند که غدیر دلالت بر تعیین علی به عنوان جانشین سیاسی پیامبر مسلمانان داشتهاست. مجموعهٔ جامعی از نقل قولها و احادیث در مورد غدیر خم در سه کتاب اهل سنت وجود دارد. این سه اثر عبارتند از کتاب مُسند احمد بن حنبل، تاریخ مدینات دمشق ابن عساکر، و کتاب البدایة و النهایة ابن کثیر.
نکته جالب در مورد غدیر خم این است که در خطبهٔ منسوب به علی در نهجالبلاغه که او در مورد برحقی خود به عنوان جانشینی محمد ایراد نمودهاست، اشارهای به این واقعه نیست. با این وجود از حدود قرن دوم هجری این واقعه از دلایل اصلی عنوان شده توسط شیعه برای برحقی علی بر جانشینی محمد محسوب میشدهاست. اولین نمونه از اینگونه آثار ادبی که میتوان تاریخی برای آن تعیین کرد هاشمیات کمیت بن زیاد اسدی مربوط به قرن دوم هجری/هشتم میلادی و کتاب سلیم بن قیس مربوط به قرن دوم هجری/هشتم میلادی است.[
از آغاز ذیالقعده سال دهم هجری که آخرین سال زندگانی پیامبر بود، به همه مناطق مسلماننشین و ایلها و قبیلههای مسلمان عربستان خبر داد که وی در این ماه به مکه معظمه خواهد رفت و حج بهجای خواهد آورد و بدینترتیب بزرگترین اجتماع مسلمانان شکل گرفت، که به حجةالوداع معروف است.∗
با پایان حج محمد به سرعت دستور حرکت جهت اجتماع در غدیر خم را دادند. حتی ۱۲۰۰۰ از اهل یمن - که برای رفتن به وطن خود باید راه دیگری را میرفتند - به دستور او با کاروان مسلمانان همراه شدند.∗
هرکول و شیر نیمیان در بشقاب نقرهای قرن شش پیش از میلاد
مجسمه رومی برنزی طلا کاری شده هرکول در سال ۱۸۶۴ در نزدیکی تئاتر پمپی پیدا شده
هرکول (به لاتین: Hercules) نام رومی او، یا هراکلس، نام قهرمان اسطورهای یونان و روم باستان فرزند خدای زئوس و آلکمنه است. دشمن اصلی هرکول هرا بود. هنگام کودکی هرا دو مار را در گهوارهٔ هرکول قرار داد اما او با قدرت زیادی که داشت آنها را خفه کرد. او بالاخره هرکول را دیوانه کرد. به سبب بی عقلی، هرکول همسر خود مگارا (Megara) و سه فرزندشان را بقتل رساند. او بسیار غمگین بود و بمحض بهبود یافتن و برای جبران کار خود با پیشگوی معبد آپولون مشورت و از او سوال کرد چگونه میتواند آن شرف و عزت خود را باز بیابد. پیشگو به او گفت نزد ائوروستئوس پادشاه میسینی (Mycenae) برو و به مدت دوازده سال به او خدمت کن. ائوروستئوس هیچ کار دشواری به ذهنش نمیرسید که پسر قدرتمند زئوس از پس آن بر نیاید، بنابراین هرا از کاخ خود در المپ پایین آمد تا به او کمک کند. با همکاری یکدیگر دوازده وظیفه را برای ناپسری فناپذیر هرا در نظر گرفتند که به دوازده خان هرکول معروف است. این دوازده خان عبارت بودند از:
۱- کشتن شیر نیمیان (Nemean Lion)، هرکول آن را بدون هیچ دردسری خفه کرد.
۲- کشتن مار نه سر هایدرا (Hydra). وقتی یک سر هایدرا بریده میشد دو سر جدید به جای آن میرویید و یکی از سرهای آن جاودانه بود و با هیچ سلاحی آسیب نمیدید. هرکول ۸ سر آن را سوزاند و سر جاودانه را زیر تخته سنگی قرارداد.
۳- گرفتن گوزن کرینیان "Ceryneian". پس از چند ماه تعقیب و گریز بالاخره آن را در تله انداخت.
۴- کشتن گراز وحشی اریمنتوس (Erymanthus). یک جدال وحشیانه، اما فوق العاده آسان: هرکول برنده شد.
۵- تمیزکردن اصطبل شاه آوگیاس (Augeas). او بوسیلهٔ وصل کردن رودی در نزدیکی اصطبل موفق به شستن آن شد.
۱۱- بدست آوردن سیبهای زرین از باغ هسپریدس (Hesperides)، که همیشه بوسیله اژدهای صدسر لادون "Ladon" نگهبانی میشد. هرکول اطلس را با پیشنهاد نگه داشتن زمین فریب داد تا سیبها را برایش بیاورد. وقتی او با سیبها بازگشت، هرکول از او خواست که زمین را برای چند لحظه نگه دارد تا او بتواند بالینی برای درد شانههایش بیاورد. اطلس این کار را کرد، و هرکول با سیبهایش آنجا را ترک کرد.
۱۲- آوردن سربروس، سگ سه سر هادس، بر روی سطح زمین.
بالاخره، بعد از دوازده سال و دوازده خان، هرکول یک انسان آزاد بود. همچنین او بعد از دوازده خان به آرگونوتها برای پیدا کردن پشم زرین پیوست.
هرکول به روستای (Thebes) رفت و با دیانیرا (Deianira) ازدواج کرد. او فرزندان زیادی برایش به دنیا آورد. مدتی بعد یک سانتور مرد (Centaur) «حیوان افسانهای با بالا تنهٔ انسان و پایین تنه اسب» به نام نسوس (Nessus) دیانیرا را ربود، اما هرکول با پرتاب یک تیر زهرآلود به نسوز او را آزاد کرد. نسوس هنگام مرگ به دیانیرا گفت قسمتی از خون او را نگه دارد و هنگامی که حس کرد هرکول را دارد از دست میدهد از آن به عنوان داروی عشق بر روی هرکول استفاده کند. بعد از گذشت چندین ماه دیانیرا فکر کرد زن دیگری وارد زندگی او و هرکول شدهاست، بنابراین دیانیرا یکی از لباسهای هرکول را با خون نسوز شست و به او داد تا به تن کند. نسوس به او دروغ گفته بود و خون به مانند یک زهر بر روی هرکول اثر کرد، بعد از این ماجرا هرکول به المپ برده شد و به او وعده زندگی ابدی دادند و با دیگر خدایان زندگی کرد. او در المپ با هبه ایزدبانوی جوانی، فرزند زئوس و هرا ازدواج کرد.
سومریان نیز مانند ما ایرانیان و دیگر ملل از عصر طلایی «ارید» در تاریخ خود یاد کرده اند که در آن نیاکان مقدس و قهرمانان الهی و اولیای مذهبی حکومت داشته اند . بزرگانی که با خدایان محشور بوده اند . بزرگانی چون گلیگمش . نخستین آنها آدَپ است که به تعبیر دیگر همان نخستین پیامبر در قرآن بزرگ (حضرت آدم) کیومرث در ایران به معنی کی : زنده و مرث : مرگ یعنی زنده و مرگ و یا مرگ و زندگی است . آدَپ نخستین فرزند خدای بزرگش «اِ آ» است و شهریار شهر ارید ،کهن ترین شهر سومری و بابلی است که «اِ آ» او را به مانند یک انسان خلق کرده و به او دانایی عطاکرده است ؛ اما خدایان حیاط ابدی را از وی دریغ داشته اند اما اینکه جانشین آدَپ چه کسی بوده است و تاریخحکومت اولیا و انبیا د راساطیر بین النهرین چگونه ادامه می یابد روشن نیست .
در میان اسنادی که در دست داریم لوح های فهرستی هست که اسامی پادشاهان سومر را از آغاز تا پایان قرن ۱۸ ق م نام می برد. این همان فهرست مشهور اسامی حکام سومر است که از حدود یازده کتیبه مختلف جمع آوری و در سال ۱۹۳۹ به وسیله پروفسور یاکوبسن منتشر شده است ارزش این سند بنظر من( enik) بسیار زیاد است . زیرا که نه تنها کهن ترین سنتهای سومری را شرح می دهد بلکه یک چارچوب زمان بندی شده ی بسیار عالی از آن زمان در اختیار ما می گذارد که می توان بسیاری از افسانه های عصر قهرمانی سومر را در آن جای داد . مانند : آفرینش انسان – افسانهمرگ – افسانه طوفان و اسطوره جاودانگی و… وهمچنین بوسیله ی سندی که یکی از روحانیون قرن ۲ ق.م تنظیم کرده این پادشاهان به دو دوره تقسیم می شوند : پادشاهان قبل از طوفان و پادشاهان بعد از طوفان به موجب این دو مدرک قبل از طوفان هشت پادشاه بر بین النهرین حکومت کردند .
بر این اساس فهرست اسامی پادشاهان سومر ابتدا در شهر ارید و از آسمان به زمین واردشده (به یاد داشته باشیم قدیمی ترین آثارسومری در ارید یافت شده است ) اسامی و مدت سلطنت پادشاهان در زیر آمده است :
• پادشاهان اول و دوم در ارید و به مدت ۶۴۸۰۰۰ سال
• پادشاهان سوم و چهارم و پنجم (یکی از آن ها همان دموزی نیمه خدا بود ) به مدت ۱۰۸۰۰۰ سال در بد- تیبیره
• پادشاه ششم در لارک ۲۲۸۰۰
• پادشاه هفتم در سیپار به مدت ۲۱۰۰۰
• پادشاه هشتم که در شوروپک به مدت ۱۸۶۰۰
واما پس از طوفان به موجب این فهرست ، یک بار دیگر سلطنت در کیش که بقایای آن در حال حاضر مجموعه وسیعی در حدود ۱۵ کیلومتری شرق بابل است آغاز شده ، سلسله نخستین پادشاه کیش بر بیست و سه نفر که هر یک به طور متوسط هزار سال که نام ۲۲ نفر خوانا است که ۱۲ نفر از آنها نام سامی دارند مانند (گلبوم= سگ) (کلومو= بره) (زدکاکیب= عقرب) و شش نفرشان نام سومری دارند و ریشه اسامی چهار نفر دیگر مشخص نیست که به احتمال اختلاف نژادی بین سومریان و سامیان باشد . همچنین دکتر رو دارد : شاید برخی از این شاهان واقعیت داشته باشند اما آخرین پادشاه سلسله اول که همان اک در مقابل پادشاه اوروک که همان گیلگمش بوده شکست می خورد و مجبور به پرداخت مالیات به اوروک بوده است گیلگمش پنجمین شاه اوروک بوده ، اوروک نیز شخصیت های مشهوری مانند : مسکیا کستر – انم کر لوگال بند و … دارد.
اما راجع به انم کر ، حماسه منظومی در دست است که بر لوحه موجود در موزه شرق استانبول حک شده است : خلاصه داستان را می گویم enik : انم کر فرمانروای اوروک طی مکاتباتی ، فرمانروای «آرتا» را تهدید می کند که برای تزئین معبد «ایینَّ» سنگهای قیمتی ارسال دارد اِتا بلاخره پس از چند دوره فرازو نشیب قبول می کند آاِتا نسبت به اوروک در آن سوی هفت سلسله کوه قرار داشته و ظاهرا از حیث معادن غنی بوده .
شاید براتون جالب باشه که وقتی نویسنده ی این کتاب داشته اراگون( جلد اول) رو مینوشته هم سن ما ها بوده
و 15 ساله بوده برای همین نوجوانان خیلی زود با این کتاب رابطه برقرار میکنند و در داستان غرق میشند
نوشته شدن اراگون خود داستانی دارد که شاید دانستنتش خالی از لطف نباشد:
داستان اراگون از رویا پردازی های نوجوانی او سرچشمه گرفت. علاقه ی کریستوفر به جادو در داستان ها باعث شد که رمانی خلق کند که ازخواندن آن لذت ببرد. این پروژه در ابتدا به صورت یک تفریح برایش بود، یک حس رقابت باخودش؛ او اصلا قصد چاپ کردنش را نداشت. تمام شخصیت های داستان او از تخیل او سرچشمه گرفته اند، البته به غیر از آنجلای گیاه شناس، که شخصیت اش برگرفته از خواهرش است.
وقتی کریستوفر اولین نسخه ی اراگون را نوشت تنها پانزده سال داشت. او سال دوم را به اصلاح کردن اشکالات پرداخت و سپس آن را به والدینش داد تا مطالعه کنند. آن دو تصمیم گرفتن که خود برای چاپ کتاب اقدام کنند و سال سوم را صرف آماده کردن نسخه ی دست نوشت کتاب برای به چاپ رساندن کردند: ویرایش و ویراستاری کردن، طراحی جلد و تایپ کردن. در این مدت کریستوفر سرگرم کشیدن نقشه ای برای اراگون و طراحی چشم اژدهای روی جلد بود. سپس این نسخه را برای چاپ فرستادند و اولین جلد در نوامبر 2001 بیرون آمد. خانواده ی پائولینی تمام سال بعد و اوایل 2003 را به پخش کردن این کتاب در کتابخانه ها، کتاب فروشی ها و مدرسه ها پرداختند.
کریستوفر پائولینی نویسنده این مجموعه تا به حال سه کتاب رو نوشته و قول داده که کتاب چهارم به زود تمام و منتشر میشه
کتاب هایی که تا بحال چاپ شدند:
اراگون
الدست
بریسینگر
در داستان ما شاهد موجودات جادویی مختلفی هستیم مثل اژدهایان،الف ها،کوتوله ها،اورگال ها(موجوداتی شبیه اورک ها در ارباب حلقه ها) و از همه مهمتر اژدها سوار ها هستیم که خود یا انسان اند یا الف
شخصیت اصلی داستان پسری جوان به نام اراگون هست تو جنگل خیلی راحت راهشو پیدا میکنه نترسه و شکارچی خوبی هم هست
از بچگی با دایی اش گارو و پسر داییش روران بزرگ شده داستان به دنیا امدنش اینطوره که مادرش بعد از مدت ها خیلی پریشان و اشفته پیش برادرش بر میگرده و اراگون رو به دنیا میاره و بی خبر دوباره اون ها رو ترک میکنه
خانه ایشان در حاشیه یک دهکده است و زندگی ساده و فقیرانه ی دارند و زمستان هم نزدیکه برا همین اراگون به شکار میره و در جنگل اسپاین سنگ عجیبی رو به جای شکار پیدا میکنه سنگی با رگه های سفید که بعدا میفهمه تخم یک اژدهاست
اراگون برای اینکه بیشتر از اژدها بفهمه پیش پیرمردی به نام بروم میره که داستان های قدیمی رو میدونه
و میفهمه که اژدها برای اون از تخم بیرون اومده و اون اژدها سواره اولین اژدها سوار بعد از ماجرای خیانت پادشاه کشته شدن همه ی اژدهاسوار ها و اژدهاهایشان
مزدور های پادشاه گالباتوریکس سعی در کشتن سوار جدید را دارند که در این حین دایی اراگون کشته میشه
اما اراگون با بروم که برعکس سنش جنگجوی خیلی خوبی است به همراه اژدهایش سفیرا فرار میکنه و تحت اموزش بروم سوار بودن رو یاد میگیره و تصمیم به مبارزه با پادشاه میگیره
ادامه داستان و کتاب های دیگه به داستان متحد شدن اراگون با واردن ها تعلیم دیدن او توسط الف ها و اژدها سوار دیگه ای که در جبهه دشمت یعنی گالباتوریکس هست پرداخته میشه
بر اساس کتاب اول فیلمی با همین نام هم ساخته میشه که البته زیاد موفق نبود و ادامه ی ان بعد از 5 سال ساخته نشد شاید هم منتظرند پائولینی داستان را تمام کند و فیلم جدید را بسازند
اراگون مورد تشویق های زیادی قرار میگیره و جایز های زیادی رو دریافت میکنه و حتی از هری پاتر و جام اتش که همزمان با اون هستند هم در فروش پیشی میگیره
برخی از افتخارات اراگون به نقل از ویکی
کتاب سال نیویورک تایمز، کتاب سال پابلیشرز ویکلی، پرفروشترین کتاب یو.اس.ای تودی، پرفروشترین کتاب وال استریت ژورنال، کتاب سال بوک سنس، بهترین کتاب در بوک سنس سلکشن
همانطور که گفته شد نوجوانان خیلی خوب با کتاب ارتباط برقرار میکنند و اغلب با شخصیت اراگون همزاد پنداری خواهند داشت همانطور که خود پائولینی میگوید:
سفر اراگون، سفر خود من بودهاست : فردی با تربیت روستایی که با سرعتی نا امیدکننده بر خلاف زمان، سرگردان میشود. آموزشهای فشرده و پرزحمتی را پشت سر میگذارد. برخلاف انتظار به موفقیت دست پیدا میکند. با عواقب شهرت دست و پنجه نرم میکند. و بالاخره به آرامش میرسد.
وی کار خود با کمپانی «آرسیای» را پس از برندهشدن در فصل اول برنامه تلویزیونی «آمریکن آیدل» ∗ در سال ۲۰۰۲ آغاز کرد. او با انتشار اولین آلبوم موسیقی خود با نام سپاسگزار∗ در سال ۲۰۰۲ دراصل خود را به عنوان یک خوانندهٔ سبک پاپ عرضه کرد.
پس از آن کلی با انتشار آلبوم تاثیرگذار و تأملبرانگیز فرار∗ در سال ۲۰۰۴ توانایی و تمایل خود را به سبک پاپ راک به همگان نشان داد.[۱]
سومین آلبوم او با نام دسامبر من∗ در ۲۰ ژوئن۲۰۰۷ منتشر شد که میتوان آنرا آلبومی تماماً پاپ راک نامید. بر اساس آمار شرکت سونی میوزیک، کلارکسن تا کنون نزدیک به ۲۰ میلیون آلبوم در سراسر جهان فروختهاست.[۲] ۸ تک ترانهٔ او بین ده ترانهٔ برتر Billboard Hot ۱۰۰ قرار گرفتند. سه آلبوم اول او بیش از ۹/۵ میلیون نسخه در آمریکا فروخت.[۳] در سال ۲۰۰۸ او یکی از ۱۰ هنرمندی شد که بیشترین تعداد حضور در رادیوی بزرگسالان معاصر را داشت. آلبوم چهارم کلارکسن با عنوان تمام آنچه من میخواهم∗ در ۱۰ مارس ۲۰۰۹ منتشر شد و در همان آغاز به رتبهٔ اول Billboard ۲۰۰ رسید. تک آهنگ او با نام «زندگی من بدون تو اعصاب خرد کن است»∗ در هفتهٔ اول انتشارش در لیست Hot ۱۰۰ با ارتقائش از رتبهٔ ۹۷ به صدر جدول، رکورد صعود در رتبه را در تاریخ شکست
در حال حاضر او تنها شرکتکننده در مسابقات امریکن آیدل است که توانست به رتبهٔ اول در انگلستان نایل شود. وی همچنین به کمک همین تک آهنگ منتشر شده از آلبوم چهارمش به تنهایی توانست در ۱ مارس ۲۰۰۹ به رتبهٔ اول تعداد دانلودها دست یابد.
کلارکسون با فروش بیش از ۱۰/۲ میلیون آلبوم موسیقی در امریکا و بیش از ۲۰ میلیون آلبوم در سراسر جهان، موفقترین برندهٔ مسابقهٔ امریکن آیدل از لحاظ تعداد فروش به حساب میآید. همچنین بر طبق گزارش Nielsen SoundScan کلارکسون در بین ۲۰۰ هنرمندی که بیشترین تعداد فروش آلبوم موسیقی را داشتهاند، در رتبهٔ ۱۸۷ قرار گرفت
ابتدای زندگی و شروع کار[]
کلی کلارکسون در فورت ورث، از شهرهای ایالت تکزاس، متولد شد و در شهرک کوچکی در حومهٔ فورت ورث به نام بورلسون∗ بزرگ شد. او سومین و کوچکترین فرزند یک معلم سال اول و یک مهندس بازنشسته بود و یک برادر با نام جیسون∗ و خواهری به نام آلیشا∗ دارد. هنگامی که او شش سال بیشتر نداشت والدین او پس از ۱۷ سال زندگی در کنار هم از یکدیگر جدا شدند. در نتیجه برادر او تصمیم به زندگی با پدرش و خواهر او نیز تصمیم به زندگی در کنار عمهاش گرفت و کلی در کنار مادرش باقی ماند. زمانی که مادرش برای تعمیم هزینهٔ خانواده روزانه کارهای مختلفی را انجام میداد، کلی بارها به اطراف شهر تگزاس میرفت. در نهایت پس از آنکه مادرش با مرد دیگری به نام جیمی تیلور∗ ازدواج کرد، خانوادهٔ تازه تشکیل شدهٔ کلارکسون به بورلسون نقل مکان کرد.
در دوران رشد و بلوغ، خانوادهٔ کلارکسون از نظر مالی در شرایط دشواری قرار گرفته و در منزل مشاجرههای بسیاری در مورد مسائل مالی میشد. از همین جا بود که کلی تصمیم به مسئولیت و استقلال مالی را در همان سن نوجوانی گرفت. پس از اولین طلاق والدینش، موسیقی تنها چیزی بود که او را آرام کرده و به او پناه میداد، اما نمیتوانست آنرا بعنوان علاج درد خود قبول کند. او دورهٔ راهنمایی و دبیرستان خود را به ترتیب در مدارس «Pauline G Hughes» و "Burleson" میگذراند. او در اصل میخواست یک زیست شناس شود. اما در سال هفتم از تحصیلش، هنگامی که او داشت در راهروی مدرسه آواز میخواند، یکی از معلمانش با نام سینتیا گلن∗ صدای او را شنید و از او خواست تا در گروه سرود مدرسه ثبت نام کرده و به فعالیت بپردازد. کلی خطاب به معلمش گفت که او تا کنون در هیچ کلاسی برای تمرین شرکت نکردهاست. او در دبیرستان در تئاترهای موزیکالی شرکت کرد مانند Annie Get Your Gun, Seven Brides for Seven Brothers و Brigadoon. از اینجا بود که کلی تصمیم به ادامه دادن موسیقی گرفت. پس از آنکه مردی این جملات امید بخش را با او در میان گذاشت: «خداوند این فرصت را نصیب تو کردهاست. تو باید آواز بخوانی. هدف تو خوانندگی است.» کلی در نمایش استعدادهای مدرسهٔ خود شرکت کرد. او به خواندن ادامه داد و شروع به تمرینهای ابتدایی کرد. از آنجایی که خانوادهٔ او توانایی مالی پایینی داشت، کلی امیدوار بود تا موسیقی بتواند هزینهٔ دانشگاهش را تعمیم کند.[۷] کلی بسیار سخت مشغول درس و مدرسه شده بود و همچنین در کنار آن اضافهکاریهایی مانند چمن زنی و کمک به ناپدری پیمانکارش در ساخت ایوان میکرد. او همچنین در ۱۶ سالگی در یک تله تئاتر هم کار میکرد، تا زمانی که به لس آنجلس نقل مکان کرد.
به محض فارق التحصیلی از دبیرستان، برای او بورسیههای تحصیلی کاملی از طرف دانشگاه تگزاس، دانشگاه تگزاس شمالی∗ و دانشکده موسیقی برکلی پیشنهاد شد، ولی او تمایلی به رفتن به کالج نداشت و او «پیش از این ترانههای بسیاری نوشته بود و میخواست خودش آنها را امتحان کند» و او معتقد بود که هیچ وقت برای رفتن به کالج دیر نمیشود.[۷]
آمریکن آیدل ۲۰۰۲[]
کلارکسون در ۴ سپتامبر۲۰۰۲ با بدست آوردن ۵۸ درصد آراء برندهٔ اولین دورهٔ مسابقات آمریکن آیدل شد.[۸] به دنبال آن، کلی تصنیف «لحظهای مانند این»∗ را سرود که متعاقبا این آهنگ در نخستین آلبوم او، سپاسگزار (آلبوم)، قرار گرفت. موزیک ویدیوی این ترانه در تئاتر پانتاگس در هالیوود فیلم برداری شد و گوشههایی از اجراهای او در امریکن آیدل هم در آن گنجانده شد. زمانی که این ترانه بعنوان یک تک آهنگ در اکتبر ۲۰۰۲ منتشر شد، در فهرست Billboard Hot ۱۰۰ در رتبه پنجاه و دوم قرار گرفت و پس از اندک زمانی از این رتبه به صدر جدول ارتقاء پیدا کرد.[۹] این موفقیت تا حد زیادی به دلیل تکثیر سی دی تک آهنگی توسط امریکن آیدل در وسعت ۲۳۶ هزار کپی در هفتهٔ اول در ایالات متحده آمریکا، بود این ترانه همچنین به مدت ۵ هفته در کانادا صدرنشین بود.
خانوادهي اسكلودوسكي خانوادهي شاد و پر محبتي بود. ولي از هنگامي كه ماريا به دنيا آمد، اندوهي بر قلب همهي اعضاي خانواده نشسته بود. مادر به بيماري سل مبتلا شده بود و از ترس سرايت بيماري به افراد خانواده، هرگز فرزندانش را نميبوسيد. وقتي ماريا پنج ساله بود، مادر مجبور شد براي درمان بيماريش مدت درازي را در اتريش و سپس در فرانسه بگذراند. بدبختانه اين كار نتيجهاي نداشت و زماني كه ماريا ده ساله بود، مادرش بر اثر آن بيماري در گذشت.
پدر ماريا همانند مادرش آموزگار بود و به ادارهي مدرسه خصوصي ميپرداخت. در آن مدرسه شبانهروزي، به دختران لهستاني كه قصد ادامه تحصيل داشتند، علوم و ادبيات ميآموخت. در آن سالها لهستان در اشغال روسيه بود و از آنجا كه از سوي مقامات رسمي براي دختران، بهويژه دختران لهستاني، تحصيلات عالي در نظر گرفته نشده بود، از آنان كاري جز خانهداري و كدبانويي انتظار نميرفت.
ماريا همانند برادران و خواهرانش به خوبي ميدانست كه تنها اميد موفقيتشان در زندگي، تحصيل است. آنان از مدرسهي خصوصي وارد دبيرستان دولتي شدند. همگي با بالاترين نمرها و ماريا با دريافت نشان طلا از دبيرستان فارغ التحصيل شدند. ولي نظام آموزش روسي به دختران حق ادامه تحصيل نميداد. به همين جهت در لهستان، در دانشگاه جايي براي زنان وجود نداشت. ماريا و خواهرش برونيا فقط ميتوانستند در آرزوي سفر به خارج و تحصيل در يك دانشگاه خارجي بمانند. اين كار به پشتوانه مالي فراواني نياز داشت و آنان نميتوانستند چنين پولي را فراهم كنند.
درآمد پدر به زحمت كفاف كرايه خانه و مخارج روزمرهي خانواده را مي داد. به همين جهت، بچهها مجبور بودند خودشان زندگيشان را اداره كنند. ماريا نيز مانند خواهرانش كوشش ميكرد از راه تدريس خصوصي پولي به دست آورد، ولي مانند آنان موفق نبود تا اين كه سرانجام توانست معلم سرخانهي يك خانوادهي لهستاني شود. او در همهي آن دوران از مطالعه و كوشش دست برنداشت و در كلاسهايي شركت ميكرد كه پنهاني و در نقاط مختلف شهر براي دختران تشكيل ميشد و «دانشگاه شناور» نام داشت!
بين سالهاي ۱۸۸۵ تا ۱۸۸۹، هزاران لهستاني عاشق علم و تحصيل، خطرات حضور در آن كلاسهاي پنهاني را به جان خريدند و در آن شركت كردند. ماريا و خواهرش هر دو در آرزوي ادامهي تحصيل در پاريس بودند. برونيا كه چند سال بزرگتر از ماريا بود، پول مورد نياز براي يك سال زندگي و تحصيل در پاريس را پسانداز كرده بود. او ميخواست پزشك شود و دورهي پزشكي پنج سال طول ميكشيد. براي تهيهي چنين پولي او بايد دست كم تا سي سالگي صبر ميكرد.
ماريا مدت درازي در اين فكر بود كه چگونه ميتواند به برونيا كمك كند، تا اين كه سرانجام فكري به ذهنش رسيد. او پيشنهاد كرد كه برونيا بلافاصله به پاريس برود و ماريا پولي را كه از راه تدريس به دست ميآورد، براي او بفرستد و پس از اين كه برونيا دكتر شد، به ماريا كمك كند تا او نيز به دانشگاه سوربن برود. با اين همكاري زيركانه بود كه سرانجام ماريا در سن بيست و چهار سالگي راهي پاريس شد و در دانشگاه سوربن ثبت نام كرد.
ماريا در پاريس يك اتاق زيرشيرواني در طبقهي ششم يك آپارتمان اجاره كرد كه در تابستانها بسيار گرم و در زمستانها بسيار سرد بود. او بايد تا حد امكان صرفهجويي ميكرد. غذاي او فقط چاي، نان و اندكي كره بود و خوردن يك تخم مرغ برايش نوعي ضيافت بزرگ به شمار ميآمد. او در آن دوره فقط و فقط كار ميكرد و بهترين و لذت بخشترين ساعتها برايش، ساعتهايي بود كه به مطالعه ميپرداخت.
كوششهاي ماري به نتيجه رسيد و او در ۱۸۹۳ ميلادي، دو سال پس از آغاز تحصيلاتش در امتحانات فيزيك رتبهي نخست را به دست آورد و كمك هزينهاي برابر ۶۰۰ روبل دريافت كرد. چند سال بعد، از نخستين حقوقش ۶۰۰ روبل كنار گذاشت و آن را به بنيادي فرستاد كه آن مبلغ را به او جايزه داده بودند! ماري معتقد بود به اين ترتيب، بنياد ميتواند به دانشجوي ديگري كه وضعيت مالي خوبي ندارد، كمك كند. او با اين كار خود مدير آن بنياد را بسيار شگفازده كرد.
در سال ۱۸۹۴ ميلادي، ماري به پيشنهاد شركتي دربارهي ويژگيهاي مغناطيسي انواع مختلف فولاد پژوهش ميكرد كه با پيير كوري آشنا شد. پيير كه در اين زمينه صاحب نظر بود، از اين كه ميتوانست با زني در مورد مسائل علمي و واژههاي فني گفت و گو كند، دچار شگفتي شده بود. او تا آن روز گمان ميكرد فقط واژههايي مانند لباس، بچهداري و آشپزخانه در ذهن يك زن جاي ميگيرد. وابستگي اين دو نفر به يكديگر به تدريج به اندازهاي زياد شد كه نام «ماريا اسكلودوسكي» را به «ماري كوري» تغيير داد.
در پي كشف پرتو راديواكتيو توسط هنري بكرل، ماري كوري به اين موضوع گرايش پيدا كرد و همراه شوهرش به پژوهش در اينباره پرداخت و آنان چند عنصر راديواكتيو از جمله راديم را كشف كردند. در سال ۱۹۱۱، آكادمي علوم استكهلم براي سپاسگذاري از كشفهاي ماري كوري، جايزهي نوبل در شيمي را به او اهدا كرد. در آن زمان كه ماري كوري برندهي جايزه نوبل شد، زنان حتي نميتوانستند به عنوان پژوهشگر و دانشمند در يك آزمايشگاه مجهز و مناسب كار كنند. ولي تمام محدوديتهايي كه ماري در طول زندگي با آن روبه رو شد، باعث شدند كه او براي چيرهشدن بر مشكلات موجود، بيش از هر مردي به كوشش و كار بپردازد.
در واقع، دليل اين كه سرگذشت ماري كوري بيشتر به افسانه شباهت دارد، همين كوششهاي پيگير او بوده است و شايد بتوان گفت، بخش زياد شهرتي كه او به دست آورد نيز به همين دليل بود. او از نخستين زناني بود كه بر كرسي استادي دانشگاه تكيه زد و چند سال پس از دريافت نخستين جايزه نوبل خود، براي بار دوم به دريافت اين جايزه مفتخر شد. او دو دختر داشت كه بعدها يكي از آنان برنده جايزه نوبل شد
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
دنياي جادوگران
و آدرس
mfin.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.